کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۸۶۸۳۸
تاریخ خبر:

تک‌نگاری | مارلون براندو زنده شده!

روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی | - «موضوع چیه پدر؟از چی ناراحتی پدر؟اداره‌ش می‌کنم.گفتم می‌تونم و این کار رو می‌کنم پدر.»
- «همیشه فکر می‌کردم این سانی هست که باید این کار رو انجام بده،‌ همینطور فردو. من این کار رو برای تو نمی‌خواستم. زندگی‌م رو طوری اداره کردم که برای سرپرستی خانواده‌م معذرت نخوام. قبول نکردم مثل یه احمق زندگی کنم.عروسکی باشم که سر نخش دست آدم گنده‌هاست.برای زندگی‌م از کسی معذرت نخواستم. فکر می‌کردم تو…»

- «من افسوس نمی‌خورم پدرم.»
- «وقت کافی نبود مایکل… وقت نبود…»
-«فراموش کنید پدر… فراموش کنید…»
- «گوش کن! هر کسی قرار ملاقات با بارزینی رو پیشنهاد کرد، بدون که یه خائنه!»

این صحنه از «پدرخوانده» بهترین صحنه تاریخ سینمای جهان نیست.حتی دیالوگ‌ها هم ساده هستند.بازی‌ها هم در مقایسه با بخش‌های دیگر فیلم «پدرخوانده» شاید چندان به چشم نیایند.با این حال دو نابغه روبه‌روی هم نشسته‌اند؛کنار هم و گفت‌وگوی ساده آنها انبوهی متن ناگفته را وسط می‌کشد.حرف زیادی نمی‌زنند اما دقیقا همین‌جاست که یک عالم حرف می‌زنند.می‌دانم! باید درباره تکان‌دهنده‌ترین بازی یکی از بازیگران سینمای جهان یا ایران بنویسم.

اما همیشه فکر کرده‌ام چرا بازی‌های فوق‌العاده در بعضی فیلم‌ها به چشمم نمی‌آیند؟بگذریم از اینکه منتقد یا متخصص این حوزه نیستم.بیشتر ماجرا برمی‌گردد به اینکه وقتی همه چیز تمام و کمال، در حال جلوه کردن است،درخشندگی‌ها بیشتر به چشم می‌آید.فیلمنامه باید یک شاهکار باشد، دیالوگ‌های بجا و به‌موقع، شخصیت‌پردازی متناسب با آنچه مضمون کلی فیلمنامه است و… تازه اینجاست که به نظر می‌رسد یک بازی درخشان به اوج نقطه مطلوب می‌رسد.

برای همین شاید فیلمی را انتخاب کرده باشم که خیلی‌های دیگر هم بدانند که شاهکار تاریخ سینماست. اما این مهم نیست. مهم این است که چقدر قرار است از شاهکارهای هنری یا ادبی بیاموزیم؟ اصلا تمام اینها برای زندگی ما چه دارد؟ همه چیز که در ارتباط برقرار کردن با یک فیلم یا رمان خلاصه نمی‌شود.همه چیز این نیست که بعد از تماشای یک فیلم صرفا حال خوبی به من یا شما دست بدهد.بالاخره سینما و ادبیات و موسیقی و غیره باید چیزی در چنته برای منی که به این دنیا آمده‌ام داشته باشد.

همه چیز در کف زدن برای یک بازی بی‌نظیر محدود نمی‌شود.اینجا دقیقا نقطه باریکی است که خیلی از فیلمنامه‌نویس‌ها و کارگردان‌ها به دره می‌افتند.یعنی از چیزی مهم و قابل تأمل غفلت می‌کنند.گم می‌شوند.گم می‌کنند.در اثرشان زندگی نمی‌کنند.به پوچی می‌افتند. لودگی.شعار می‌دهند.یا اصلا این مرز باریک را نمی‌بینند؛نمی‌فهمند تفاوت بین زندگی و بیرون کشیدن زندگی برای سینما و ادبیات از بطن همان زندگی کجاست.

برای همین با فوجی از آثار مواجه می‌شویم که حتی از زندگی هم بی‌طعم‌ترند.عطر زندگی وقتی در یک اثر هنری در ذهن می‌ماند که می‌داند کجا چه چیزی را باید گفت و از این پهنه بیکران کجا را باید جست.مارلون براندو می‌گوید «وقت کافی نبود مایکل…» و این خودش خلاصه‌ای از زندگی بشری است. جمله‌ای با پس‌زمینه‌ای انبوه از متن و شعر و ترانه؛ مثل جایی که شاعر می‌گوید:«فرصت کوتاه بود و سفر، جانکاه». این فیلم یگانه است و این صحنه‌ها تکان‌دهنده.تمام‌شان.بازی‌ها به جهت قرار گرفتن در یک متن کم‌نظیر،جاودانه مانده‌اند.فیلم ماندگار شده.تمام حسرت یک انسان بعد از فرازونشیب‌های فراوان را تو در همین یک جمله بخوان.

دن کارلئونه خسته است.سر تکان می‌دهد و تک‌تک حرف‌هایش پر از حرف استمایک همین‌جا می‌فهمد که بعدها مچ خائن را چطور باید بگیرد.دن کارلئونه بلند می‌شود و می‌گوید:«اینو فراموش نکن!» بعد جمله به موسیقی بی‌نظیر این فیلم می‌پیوندد.مایکل روی صندلی دراز می‌کشد.صحنه ترکیب می‌شود با بازی پدرخوانده همراه نوه. جایی که پوست میوه را در دهانش می‌گذارد برای سرگرم کردن کودک. بچه ترسیده. دن کارلئونه تمام زندگی‌اش را در همین صحنه رو کرده:ترسنده،ترسیده، تعقیب، فرار، گریز، حذف، مرگ…. دن کارلئونه چند ثانیه بعد مرده. مارلون براندو انگار در «پدرخوانده» زنده شده.دوباره.

کدخبر: ۳۸۶۸۳۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر