تکنگاری| ریزنوشتهای پراکنده
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| یک: زیر پستی دعوا شده بود. دو نفر طبق سنتهای کهن سوشالمدیا شروع کرده بودن به کوبیدن مشتهای مجازی بهصورت همدیگه. اولی نوشت: تو یه احمق عقب مونده متوهمی. دومی جواب داد: بله همینطوره. و دعوا تموم شد.
تحت تاثیر قرار گرفتم.
دو: فرزندم گفت: میتونی هر رازی رو به من بگی؛ آخه من برام مهم نیست زود یادم میره!
سه: تو باتلاق پیجهای محصولات دستساز اینستاگرام که میافتی، یکدفعه بهخودت میای میبینی داری این جمله رو تایپ میکنی: عزیزم قیمت این ارّه دسته منبت کاری شدهتون چنده؟
چهار: عاشق خونههای یک طبقه با سقف بلند و پنجرههای بزرگم؛ مخصوصاً وقتهایی که یک قاتل جوانِ تبر در دست میچسبه به شیشه و با ایما و اشاره علامت میده: یا تو بیا بیرون یا من میام تو.
پنج: اسباب بازی اون پنگوئنها که نوبتی از سرسره سر میخوردن پایین رو یادتونه؟ چرا باید از تماشای بازی پنگوئنهایی که هیچ نیازی به ما نداشتن لذت میبردیم؟
شش: هر چقدر بستن چمدون قبل از سفر مسرتبخشه، خالی کردن چمدون بعد از بازگشت طاقتفرساست. باید شغلی وجود داشته باشه با عنوان «چمدون باز کنِ وسیله سر جاش بذار»
هفت: کاش تولیدکنندههای داخلی به این موضوع توجه کنن که یک روزهایی تو زندگی هر آدمی هست که سر نیزه و تبرزین همراهش نیست و مجبوره دست خالی بستهای رو باز کنه. و خوبه که اون محصول واقعا «از اینجا» باز شه.
هشت: هیچوقت شده یک دونه گوجهفرنگی یا یک تکه از هسته انار لای دندونت گیر کنه، بیرون نیاد و با خودت فکر کنی: «من دیگه هرگز روی آسایش و خوشبختی رو نخواهم دید؟»
۹ : دیدن تاریخ انقضا روی بسته سم آفتکش هم تصویر عجیبیه. آه آفت جان! وجدانم اجازه نمیده این سم رو توی صورتت بپاشم. فاسد شده و ممکنه غیر از جسمت، روحت رو هم بکشه. اینو ازم نخواه آفت!