کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۲۳۸۸۸
تاریخ خبر:

تک‌نگاری / دستت را بشور!

روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی | شب‌ها کانال‌های مختلف را پیگیری می‌کنم که هرکدام به نوعی در حال گریز از شرایط بحرانی این روزهای جهان هستند. در ایران هم مردم به هر چیزی چنگ می‌زنند تا شرایط را به نوعی در ذهن‌شان تبیین کنند؛ از فلسفه هندو گرفته تا فضاهای آخرالزمانی، زندگی‌های دوباره و کارما.

از آن سو آثار عرفانی هم اقبالی بیشتر از گذشته پیدا کرده؛ به‌خصوص تصوفی که با نوعی تقدیرگرایی منفعلانه پهلو می‌زند و در نهایت پیران طریقت را در انسان‌هایی خلاصه می‌کند که نشسته‌اند، دود چراغ می‌خورند، اشعاری از این و آن می‌خوانند و زیر لب در بی‌وفایی دنیا آه می‌کشند. هرچند ناخودآگاه مرا یاد ماجرای شاگرد و پیر می‌اندازد.

چنانچه گفته‌اند شاگرد و رهجویی به دنبال پیر طریقت بود. به او گفتند برای رسیدن به پیر به فلان دیار باید رفت و فلان جا. شاگرد هم رفت و خلاصه وقتی رسید دید استاد سر سفره نشسته در حال صرف غذا. شاگرد هم به رسم مألوف دعوت شد به خوردن غذا. با این حال جوان امان نداد. به محض نشستن، همانطور که لقمه می‌گرفت و در دهان می‌گذاشت، از اسرار معرفت هم می‌گفت؛ اینکه نظرش درباره عرفان این است و مقامات عرفانی فلان است و درجات روحانی بهمان.

استاد هم همانطور که نشسته بود، چیزی نمی‌گفت و گوش به این شاگرد تازه‌راه پرمدعا داشت. شاگرد بعد از سخنرانی طویلی، همان‌طور که از سر سفره کنار می‌کشید، رو کرد به پیر و گفت: «خب من نظرم رو راجع به عرفان و طریقت گفتم. نظر شما چیه؟» پیر همانطور که داشت سفره را جمع می‌کرد گفت: «غذات رو خوردی؟» شاگرد با تعجب گفت: «بله!» پیر گفت: «ظرفت رو بشور!»

ماجرای این روزهای ما و تفاسیر مختلف از زندگی و عرفان هم شاید همین است. در واقع این‌ نوع تفاسیر می‌دانید چه معنایی دارد؟ به این معنا است که از بیرون آمدی؟ دستت را بشور! از سوی دیگر بعضی کانال‌های خبری و فیک‌نیوز و خانواده‌نیوز و این‌ها پر شده از اخبار مصیبت. ما هم این روزها در حال کپی کردن و فوروارد کردن این نوع اخبار هستیم.

با این حال همیشه فکر کرده‌ام چه کاری است بند دل دیگران را پاره کردن و زهره این و آن را آب کردن! در واقع حتی از امید دادن به دیگران به اندازه ارسال چهار شعر و کلیپ زیبا هم بهره نبرده‌اند. گروهی دیگر هم شروع کرده‌اند به تفاسیر آخرالزمانی دنیا. هرچند پرسش اینجاست که اگر چنین چیزی درست هم باشد، چه فایده؟ چه کنم؟ روی صندلی بایستم؟ فیلم آخرالزمان را استپ بزنم؟

به دنیا بگویم ما را نخور! بدتر اینکه چند وقت پیش دیدم فردی در حال فروش وِردِ ضد کرونا است! دوستی هم برداشته بود این اوراد را برای بنده فرستاده بود که یعنی بخوان و جانت را بردار و راحت باش! درحالی‌که همیشه گمان کرده‌ام کسی که انسانی نیک بوده، در زندگی‌ا‌ش فکر هم‌نوعش بوده، چه نیازی به این مسائل دارد؟ چون مرگش عین سعادت است.

کسی هم که به انسان‌ها آزار رسانده و خیری برای هیچ‌کس نداشته، مرگ و زندگی‌اش چه تفاوتی دارد؟ در واقع اصل باطل‌السحر، در دستان من و توست؛ در حرف من و تو، در لبخند من و تو. می‌شود حال مردم را عوض کرد، غم دیگران را خورد و در این لحظه‌های استرس، امید در دل مردم جا کرد.

اگر هم نمی‌توانی، اهل دل نیستی، اهل حال نیستی، لااقل ضدحال نباش. نگرانی در این شرایط هیچ چیزی به ما اضافه نمی‌کند درحالی‌که دست‌کم امید حتی اگر واهی باشد، لحظات‌مان را به خوشی آغشته می‌کند.

کدخبر: ۳۲۳۸۸۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر