تکنگاری | تا اطلاع ثانوی با من حرف نزن
روزنامه هفتصبح، آنالی اکبری | از تیشرتهای سخنگو خوشم میآید. منظورم آن تیشرتهایی هستند که در فضایی ساده و تکرنگ، جملهای را نشان میدهند. «ببخشید که دیر کردم، خیال نداشتم بیام!» یا «اخطار! من کارهای احمقانهای انجام میدهم» یا «من نمیگم بَتمن هستم، ولی واقعیت اینه که هیچکس تا حالا من و بَتمن رو همزمان یکجا ندیده» یا «زامبیها مغز میخورن. نگران نباش تو در امانی!»
بهنظرم مردم باید بیشتر به نوشتههای روی تیشرتها توجه کنند و آدمها باید بیشتر حواسشان به لباسی که میپوشند، باشد و حقیقتِ روز را بگویند. مثلاً یک روزهایی لازم است تیشرت «از همه بدم میاد» را بپوشیم و به دیگران هشدار بدهیم پا روی دممان نگذارند. روزهایی که سرحال و مایل به دیدن نیمه پر لیوانیم، تیشرت «Free hugs» را بر تن کنیم و به آغوش شهر برویم.
یک روزهایی وقت پوشیدن تیشرتی با نوشته «من عصبانی نیستم، فقط قیافهام اینجوریه» است تا غریبهها بیدلیل ازمان نترسند.
اگر بخواهید حال و روز فعلیتان را در یک جمله روی تیشرت خلاصه کنید چه میگویید؟ «با من حرف نزن! روز، ماه و سال بدی رو گذروندم.» یا «یکی بگه اینجا واقعاً چهخبره؟» یا «اگر حرف قشنگی برای گفتن داری زودتر بگو، من یکی دو هفته دیگه بیشتر زنده نیستم.» یا «به من نزدیک نشو قاتل بیماسک!» یا «دیگه چی از جونمون میخواین؟ بسه!»
فکر میکنید کی میتوانیم تیشرتی با نوشتهی «امروز روز خوبی برای عاشق شدنه!» یا «من زندگی رو دوست دارم» یا «فردا حتماً روز بهتری خواهد بود» را بر تن کنیم و با لبخند در خیابانی بیجنازه قدم بزنیم و هدفون در گوشمان باشد و ترانه محبوب روحیهبخشمان در حال پخش شدن باشد و نسیمی مطبوع بوزد و قلبمان با آرامش بتپد و یک هفتهای باشد که خبر هولناکی نشنیده باشیم. کی میشود تیشرت سیاه «تسلیت مردم. غم آخرتان باشد» را درآوریم. کی دوباره به روی این زندگی بدقیافه لبخند خواهیم زد و احساس آرامش خواهیم کرد؟