تکنگاری| این دکمه کار نمیکند
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری | هربار که به اشتباه دو دکمه شیفت و دیلیت را فشار میدهم و فایلی/فولدری را به اشتباه راهی جهان نیستی میکنم، حس تلخ و سنگین از دستدادگی سراغم میآید. ابتدا در حالیکه دست را بر روی دهان گذاشتهام، جیغی خفه میکشم و فریاد میزنم: «نه!» البته اگر نگویم: «…» بعد شروع میکنم به فشردن بیفایده دکمههای کنترل Z. کنترل زد بیعرضه نمیتواند مردهام را زنده کند.
نمیتواند آن محبوب رفته را به خانه برگرداند. اول همهچیز را انکار میکنم. به خودم میگویم حقیقت ندارد. زل میزنم بهجای خالی سابقش که حالا با فولدر دیگری پر شده. کمکم دست از انکار برمیدارم و با واقعیت روبهرو میشوم. قبول میکنم که فولدر موزیک عزیزم- که برای کشف تکتکشان روزها چرخیده و تلاش کرده بودم- برای همیشه رفته. ترکیب «برای همیشه» از عجیبترین ترکیبهای دنیاست. شنیدنش آدم را یکجوری میکند. چهجوری؟ قطعاً از جور دلپذیری حرف نمیزنم.
وقتی نیستیاش را باور کردم شروع میکنم به مرور خاطرات. سعی میکنم حافظه تصویریام را روشن کنم و ببینم در دل آن فولدر چهها بود و دقیقاً چه چیزهایی را از دست دادهام؟ نکند یکی از آن ترکهای مطلوب اعتیادآوری که باید روزانه ۱۷ بار بدون توقف به آن گوش میسپردم را از دست داده باشم؟
ترانهای برای شروع روز، ترانهای برای آب دادن به گلدانها، ترانهای برای نوشتن متنی خندهدار، ترانهای برای نوشتن یادداشتی که خواننده را احساساتی کند و گلویش را بلرزاند، ترانهای برای ورزش و بالا و پایین پریدن، ترانهای برای فرار از کثافتهای حقیقی روز، ترانهای برای ریز کردن سیر و ریحان، ترانهای برای رد شدن از تونل، ترانهای برای وقت گذرانی با دوستان قدیمی، ترانهای برای قدم زدن در برف، ترانهای برای فرار از شنیدن هیاهوی آدمها…
زندگی پر است از، ازدستدادگی. دنیا پر است از جیغهای خفهای که از پشت دستهای روی دهان گذاشته بیرون میآید. دنیا پر است از مردمانی ناباور که میخواهند حقیقتِ نیستی را انکار کنند. اما همه اینها تقصیر دکمهای است که کار نمیکند. دکمه کنترل زِدی فرضی که هنوز نتوانسته هیچ رفتهای را به دنیایمان بازگرداند.