تکنگاری افغانستان| بیا بریم سر مزار ملا ممد جان!
روزنامه هفت صبح، حمید رستمی | یک: نمیدانم ابتدا اخبار تلویزیون اختراع شد و بعد اتفاقات ریز و درشت و مرگبار افغانستان به آن اضافه شد یا نه تمام آن کشتارها و نزاعهای قومی و قبیلهای در آن خاک نفرین شده وجود داشت و بعدها اخبار تلویزیون فقط رسمیت به آن بخشید تا ما از لحظهای که روی خشت افتادیم و گوشمان به صدایی شنوا شد و چشممان به دیدن تصویری بینا، مردمان خاک و خُلی را ببینیم که از این کوه به آن دره پناه میبرند و با آرپیجی و کلاشینکف از جان خود محافظت میکنند تا ثابت کنند که در این آشفته بازار اگر نکشی کشته میشوی و این شاید بدویترین تعبیر از زندگی مردمان قرن حاضر باشد.
دو: یکی از نخستین مواجهههای سینمای ایران با موضوع افغانستان فیلم جمعه (حسن یکتاپناه) بود که در سال ۲۰۰۰ برنده جایزه دوربین طلایی جشنواره کن شد و حکایت جوان کارگر افغانی در یک گاوداری را نقل میکرد که همه روزه در روستاهای اطراف محل کارش رفت و آمد داشت و در این میان دل در گرو دختری روستایی نهاده بود و روزی راز دل خویش را به صاحبکار میانسالش تعریف کرد و از او خواست در غیاب خانوادهاش، از طرف او به خواستگاری رود و صاحب کار هم نامردی نکرد و فردایش با کت و شلوار نو و جعبه شیرینی برگشت تا بگوید دختر خواستنیتر از آن بود که برای جمعه افغانی بخواهدش، در نتیجه خود را داماد کرده و انشاءالله برای جمعه هم خدا بزرگ است!
سه: اما این پایان کار نبود و ۱۶ سال بعد و درست در روزهایی که یواش یواش به این باور میرسیدیم که این همسایه همیشه داغدار هم بالاخره مسیر خود را یافته و در جاده دموکراسی قدم برداشته، سعید روستایی فیلم ابد و یک روز را ساخت که در آن یک خانواده از هم گسیخته ایرانی تمام آمال و آرزوهایشان را در گرو وصلت دختر کوچک و زیبای خانواده (پریناز ایزدیار) با یک مرد پولدار افغان میبینند تا نقیضی باشد بر فیلم جمعه و اثبات گرد بودن زمین! در این فیلم هم وصلت خواسته شده به سرانجام نرسید ولی همین طرح موضوعی با این حجم از تلخی میتوانست تلنگری باشد بر شرایط اجتماعی نامناسب جامعهای که برخی از خانوادههایش تحت تاثیر افیون به چنین اضمحلال ناخواستهای نزدیک شدهاند.
چهار: سینمای ایران در سه دهه گذشته تأثیرات زیادی از اتفاقات افغانستان گرفته و داستانهای زیادی از پناهجویان افغان حاضر در ایران بر روی پرده سینماها رفته و چند فیلم هم توسط کارگردانان ایرانی در خاک آن کشور ساخته شده تا وضعیت خانوادهها به ویژه زنان و دختران را در دورههای مختلف بهخصوص حکمرانی طالبان بررسی نمایند که گاهی غلو شده و با یک نگاه از بالا به پایین همراه بوده و نمیتواند تصویر درستی از آن جامعه به مخاطب عرضه کند.
چرا که شخصیتهای افغانستانی خلق شده در سینما و تلویزیون ایران در بیشتر مواقع کاملاً تیپیکال بوده و در نقشهایی چون کارگر و سرایدار کلیشه شده در حالی که در بین همان مهاجران افغان تحصیلکردگان، کارگردانان، بازیگران، نویسندگان و شاعران زیادی هم بودهاند. از جمله برادران محمودی، فرشته حسینی، الیاس علوی و…
پنج: فیلم اسامه (صدیق برمک) که جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم خارجی را در سال ۲۰۰۴ و جایزه دوربین طلایی جشنواره کن را در سال ۲۰۰۳ کسب نمود یکی از واقعیترین تصاویر را از دوران حکومت ۵ ساله طالبان در افغانستان به مخاطب عرضه میکند. تصاویری که با به قدرت رسیدن مجدد «طالب»ها بیم تکرار آن میرود و حکایت دختر نوجوانیست که مجبور شده برای امرار معاش خانواده و از ترس جان، موهایش را کوتاه کرده و لباس پسرانه به تن کند.
صحنه چیدن موهای دختر توسط بی بی از دردناکترین صحنههای فیلم است. او موهایش را میچیند تا بعد از گذر از زیر رنگینکمانی که از رستم پهلوان به یادگار مانده پسر شود و نان آور خانه گردد و دخترک، تنها میتواند دستهای از موهایش را برداشته و در گلدانی بگذارد به امید سبز شدنشان به امید روزی که دختر بودن جرم نباشد و مادری که از ته دل آرزو میکند که ای کاش این بچه پسر بود تا در غیاب پدر کشته شدهاش در جنگ با روسها بتواند لقمهای نان به خانه بیاورد.
صحنههای بعدی فیلم هراس جاری بر کوچهها و خیابانهای شهر از حضور طالبان و پسرکی که پسر نیست و نه میتواند جلوه برونی پسرها را داشته باشد و نه شجاعت و رشادت و بازیگوشیهایشان را و وقتی هم که در پایان پرده بر میافتد و چارهای جز سنگسار شدن و یا به عقد پیرمردی در آمدن ندارد، او در جبر مرگ، زندگی را انتخاب میکند که خود مرگ دیگریست!
شش: و این صحنه مو چیدن و کچل کردن دخترکان معصوم و بیگناه انگار تمامی ندارد. در فیلم خورشید (مجید مجیدی) زهرا -دخترک افغانی که در مترو دستفروشی میکند- بعد از دستگیری و ارشاد با ضمانت معلم برادرش(جواد عزتی) آزاد میشود ولی حالا دیگر جنگل موهایش دشت شده و اشک گوشه چشمانش حلقه زده. معلم با دیدنش یکه میخورد زهرا را به آغوش کشیده و هردو گریه میکنند ولی او باید این بغض گلوگیر شده را صاف کند.
زهرا را سوار ماشین کرده و بر میگردد انگار باید حتماً خرده حساب را تسویه کند و حالا درست همانجاییست که باید تمرین عملی طرز صحیح کله زدن را که از علی آموخته بود از سر بگذراند. لحظاتی بعد با پیشانی شکافته نزد بچهها برمیگردد. سوار ماشین شده و استارت میزند. در آینه ماشین علی را میبیند. به او لبخند زده و چشمکی هم حواله میکند در حالی که به زور میخواهد جلوی گریهاش رابگیرد. و گل سر اهدایی علی در مشت زهراست!
هفت: طی این سالها عاشقانههای زیادی در سینمای ایران ساخته شده که یک طرف آن ایرانی بوده و سوی دیگر اهل افغانستان! یکی از مهمترینشان فیلم حیران (شالیزه عارف پور) است که در لابهلای داستان عاشقانه و مشکلات تمام نشدنی مهاجرین غیرقانونی که نه مجوز کار دارند و نه مدارک شناسایی، سرنوشت بچههای حاصل از این ازدواجها را مورد بررسی قرار میدهد. ماهی (باران کوثری) دلباخته حیران (مهرداد صدیقیان) جوان افغانی شده و بهرغم مخالفت کامل خانوادهاش با او ازدواج میکند و درست در زمانی که منتظر به دنیا آمدن دخترش است حیران ناپدید میشود. ماهی میماند و مشکلات ریز و درشت زندگی و کودکی بدون شناسنامه! مشکلی که فعالان سیاسی را بر آن داشت که به مجلس در مورد لزوم تصویب قانونی برای حمایت از چنین مادرانی فشار بیاورند.
هشت: و فیلم چند متر مکعب عشق (جمشید محمودی ) که حکایت دلدادگی یک جوان کارگر به اسم صابر (ساعد سهیلی) به مرونا (حسیبا ابراهیمی) دختر یک کارگر افغان که مخالف ازدواج دخترش در ایران بوده و درصدد بازگشت به وطنش است. زمانی که صابر و مرونا داخل کانتینر کهنه همیشگی قرار عاشقانه میگذارند تا چارهای برای حل مشکل بیابند ناگهان متوجه پرس شدن کانتینر میشوند و این انگار جبریترین پایان یک عشق ناهمگون است و عشق سالهاست که با این قوم قهر کرده و نمیتواند از در آشتی به درآید!
۹ : الیاس علوی شاعر افغان میگوید: به خواهرم گفتم از میدانها، محلههای بزرگان و بازارهای شلوغ کابل دوری کن! گفت: مرگ در اینجا، چون گردی در هواست، همه دریچهها را ببندی نیز، سرانجام به اتاقت میآید!