کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۰۵۷۸۲
تاریخ خبر:

تک‌نگاری | از میان آشوب و صدا

روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| انگشت شست و اشاره را از هم دور کردم و نقشه بزرگ شد. انگشتم مسافری بود که داشت یکی یکی شهرها و کشورها را رد می‌کرد و به مقصد بعدی می‌رسید. روی بعضی نقاط توقف می‌کرد و از بعضی جاهای دیگر به سرعت می‌گذشت. از قاهره به آتن. از آتن به صوفیه. از صوفیه به بوداپست و وین.از وین به طرابلس.از طرابلس به کازابلانکا.

کافی بود دو انگشت را به هم بچسبانم تا دنیا کوچک شود. اسم‌ها و مرزها و دیوارهای تازه کشیده شده محو شوند و فقط تکه خشکی‌هایی سبز یا خاکی باقی بماند شناور در بین آبی‌ای پهناور. تماشای نقشه کوچک شده آرامش‌بخش است. زمین و هر آنچه رویش است، از دور زیباست و آرام.

همه چیز را که کوچک می‌کنی و از شهرها و آدم‌ها و گندهایشان دور می‌شوی،دیگر صدایی نمی‌آید. سکوت است و زیبایی طبیعت.کافی است وسوسه شوی دوباره انگشت‌ها را از هم دور کنی. هرچه نزدیک‌تر بروی دود و بو و صدا بیشتر می‌شود. صدای فحش و تهدید و فریاد و اعتراض. صدای بوق و تخریب و گلوله و انفجار.

صدای موتور و ماشین و قطار.صدای کلنگ و چکش و پایین ریختن سنگ و آهن. صدای دروغ‌های پخش شده از بلندگوها. صدای ابراز نفرت و انزجار. صدای خبرهایی که دائما می‌گویند فردا روز بدتری خواهد بود. نقشه را که بزرگ می‌کنی آدم‌ها بزرگ می‌شوند. پوست سفید و سیاه و زرد و نگاه‌های تهدیدآمیز و دست‌های مشت کرده‌شان به چشم می‌آید.

به هر طرف می‌چرخی آدم است و صدا. آدم و صدا. آدم و صدا. دیگر هیچ خبری از سکوت و زیبایی نیست. فقط جمعیتِ در هم تنیده عرق کرده هست و جوش‌های سر سیاه روی بینی و ماسک‌های زیر چانه و ابروهای در هم گره خورده و دهانی که بوی بیماری می‌دهد. خیابان پر از راننده‌های لجوج و موتورسوارهای دیوانه است و جوب‌ها لبریز از موش و زباله و تلویزیون‌ها مدام در حال پخش تبلیغ محصولاتی هستند که به لعنت خدا نمی‌ارزند.

بیمارستان‌ها پر از مریض است و داروخانه‌ها پر از همراهان خسته و از نفس افتاده و قبرستان‌ها مملو از قبرهای گرسنه‌ای که دنبال جنازه می‌گردند. نقشه را که بزرگ می‌کنی هرم گرمای زمین به صورتت می‌خورد. بوی خاک و خاکستر می‌آید و جنگل‌های سوخته و رودهای بی‌آب. انگشت‌ها مدام نقشه را بزرگ می‌کنند. می‌دانند که راه فراری نیست. تا کی می‌شود به آن خشکی‌های دورِ بی‌نام نگاه کرد و گوش‌ها را گرفت؟ ما اینجاییم. درست وسط این همه آشوب و صدا.

کدخبر: ۴۰۵۷۸۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر