کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۲۰۱۱۰
تاریخ خبر:

تک‌نگاری| چه غروب سرخی‌ كوچه را در آغوش گرفته‌!

روزنامه هفت صبح، فریدون صدیقی| حالم درحوالی بی‌انگيزگی، اضطراب، اندوه و بسياری تلخكامی‌های ديگر پرسه می‌زند! راه رفتنم كم جان و بی‌حوصله شده است و اغلب به خودم پشت پا می‌زنم. دوستان و آشنايان را خيلی كم می‌بينم و غالبا يكديگر را می‌شنويم و يا با پيامك جويای احوال می‌شويم مثلا می‌گوييم وقتی دنيای ارتباطات هر روز زيرورو می‌شود و هوش مصنوعی می‌خواهد درگام نخست جای نويسنده، مترجم و روزنامه نگار را بگيرد در آن صورت سر كتابفروشی‌ها، كتابخانه‌ها و دكه‌های روزنامه فروشی چه بلايی می‌آيد؟ من پاسخی ندارم اما می‌دانم ساعت نه شب به بعد كه تاريكی دنيا را سياه و غليظ می‌كند من نبايد درخيابان‌های خلوت، نازك و نحيف پياده‌روی كنم مبادا كه درهجوم خفت‌‌گيران‌، به‌قول احمد شاملوی شاعر سرزنش فيزيكی شوم!

من آيا دارم معلول می‌شوم و به جمعيت يك ميليونی معلولان دايمی می‌پيوندم كه همسايه، هم محله‌ای، همشهری و ياهم‌ميهن من هستند؟ مثلا يكی از پانصد وبيست هزار ناشنوا وكم شنوای كشور كه هر روز يك ناشنوای عميق به آنان اضافه می‌شود كه با سيصد وشصت ميليون معلول در جهان همدلی می‌كنند !‌

البته روز جهانی معلولان كه می‌شود باز داستان تكراری، ضرورت پاسخگويی به نيازها و مطالبات اساسی و حداقلی آنان می‌شود مثلا هموارسازی معابر و مبلمان شهری و ايجاد فرصت‌های شغلی و تحصيلی برای معلولان تحصيلكرده كه بيش از شصت درصد آنان بيكار هستند‌! اما و دريغا فقط هيچ‌، فقط آه !

‌راست اين است در روزگاری كه بيكاری پردامنه و وسيع كه به‌ويژه در ايام ماجراهای اينترنتی به جويندگان غيرمعلول كار تحميل شده است يعنی تصلب توانايی‌های آنان كه نام ديگرش به گمان من تحميل نوعی معلوليت است! وقتی كارجوی خلاق و مبتكر را از كار كردن برای رسيدن به حداقل‌هايی كه نام آن را زندگی معمولی می‌گذاريم‌، باز می‌داريم به عبارت ديگر او را در دايره توان‌يابان قرار داده‌ايم‌!

گزارش‌ها حاكی از آن است، سالانه دوهزار تن تنها در حوادث رانندگی به جمع معلولان نخاعی اضافه می‌شوند كه كاركردن برايشان مثل بالا بردن وزنه صدوبيست كيلويی در يك ضرب است، بسان ساری كه در شتاب و گريز دم غروب سروتن به شيشه پنجره می‌كوبد و ناگهان آوار می‌شود بر سنگ‌فرش سرد و بال شكسته خود را زير بوته ياس پنهان می‌كند‌!

چه غروب سرخی كوچه را در آغوش گرفته است !
تنهايم
می‌خواهم به كوهستان بروم
گندم بكارم
و جای همه بلبل‌ها
در ميان گندم زار
آواز بخوانم

‌راست اين است وقتی حالمان از حضور پيوسته زيست نابسامان به نوعی درماندگی و جنون می‌رسد و به‌تدريج و البته ناخواسته، عصرنوينی از زيست اجتماعی و فرهنگی را پس از كرونا و اوضاع اكنون تجربه می‌كنيم و اساسا مولفه‌های آموزشی و ارتباطی دستخوش تكانه‌های غافلگيرانه شده است بنابراين باز تعريف معلول و معلوليت اجتناب‌ناپذير خواهد بود‌! واقعيت اين است بيكاری نزديك به چهار و نيم ميليون تن‌، معلوليت به توان قطع نخاع است!

از آثار اين نوع استيصال و درماندگی، فراوانی سرقت‌ها و زورگيری‌های خشونی‌، افزايش ناباورانه نزاع و درگيری‌های خانوادگی و اجتماعی‌ است‌. نگاه كنيد به آمار طلاق‌های خاموش و آشكار، كاهش ناباورانه فرزندآوری و … آيا نبايد بپذيريم به معلوليت از نوع ديگر رسيده‌ايم‌! معلوليت از نوعی كه اراده شخصی دركاهش و بهبود صدمات ناشی از آن دخالت زيادی ندارد‌. نه ازنوع قطع نخاعی‌های معدود كه جانانه كار می‌كنند، ورزش می‌كنند و مدال می‌گيرند و جهان را مفتخر به حضور معنی‌دار خود می‌كنند‌.

آن دختر زيباتر از لاله عباسی كه زمينگير است اما باپای چپ نقاشی می‌كند. آن پسرك قطع نخاعی كه با مداد در دهان داستان می‌نويسد. آن زوج جوان نابينايی كه دست‌ در دست هم در بهار قدم می‌زنند تا ما باور كنيم زندگی بدون حضور دلبرانه همه ما وجود ندارد حتی با ماسك و عصای سپيد در روزی كه نامش عصر تب كرده جمعه است، اما آن بيشماران معلولان ديگر جسمی و معلولان بيكاری به كجای اين روزگار بی‌معرفت و بی‌وفا بياويزند؟

روی نيمكتی پير در يك پارك خلوت زير چتر بيد رها می‌شوم و زل می‌زنم به بازيگوشی‌های گربه‌ای ملوس در دور و برحوضچه‌ای كه فواره‌ای در آن باران می‌ريزد و آن دورها شاعری ترانه خوان می‌شود.

ای دختر زيبا
قدت چقدر بلند است
من هركاری می‌كنم
لبت نمی‌خندد
دل من سماور است
و لب تو قند
حالا كه سماور می‌جوشد
قند را بشكن

‌*سروده‌های گيلكی با برگردان ياسين نمكچيان وعلی خوش تراش

کدخبر: ۵۲۰۱۱۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر