تکنگاری| زندگی در اخبار...
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| دخترم هر روز صبح با امیدی نصفه و نیمه واتساپاش را باز میکند تا ببیند دایره کانکتینگ دست از چرخیدن برمیدارد و پیام جدیدی به آن گورستان سوتوکور اضافه میشود یا نه. دلتنگ دوستانش است. از اوایل عصر مرض و دوری حقیقیِ جسمهایشان، یاد گرفته بودند تماس تصویری را جایگزین در کنار هم بودن کنند. صبحانه را در کنار تصویر متحرک هم میخوردند و بازی میکردند و درس میخواندند و از کابوس شب و رویاهای روزشان حرف میزدند.
در این روزهای قطعی و انسداد، چیزی در روزهایشان کم است. برای کودکان عصر اینترنت، وصل نبودن به جهان مثل این است که عضوی از تنشان کنده شده باشد. امروز به او پیشنهاد کردم بهجای تماس اینترنتی، شماره دوستش را بگیرد و بدون دیدن تصویر هم حرف بزنند. اول برایش عجیب بود.
انگار گفته باشم گوشی تلفن با سیم پیچ در پیچ را بردارد، انگشتش را توی حفرههای دایره فرو کند و تند تند بچرخاند و برای دقایقی طولانی، صبورانه صدای بوق اشغال را بشنود. همان کاری که خودمان در بچگی میکردیم! بالاخره از قسمت هرگز استفاده نکرده تبلت، شماره دوستش را پیدا کرد و منتظر برقراری تماسی کلاسیک ماند. لحظهای بعد صدای جیغ بلند شد.
دو دختربچه بعد از شنیدن صدای هم بعد از چند روز بیخبری که احتمالاً بهاندازه یکی دو ماه طول کشیده بود، شروع کرده بودند به فریاد زدن اسم یکدیگر! تند تند وسط حرف هم میپریدند و میگفتند چیزهای زیادی برای گفتن دارند. بعد از یکدیگر پرسیدند «میدونی چرا اینترنت قطعه؟» میدانستند. خبرها به گوش بچههایمان هم رسیده. چیزی برای پنهان کردن نیست. ما ساکن اخباریم.