تجربه متفاوت یک جنبش میان کاربران فضای مجازی
روزنامه هفت صبح، سیامک رحمانی | شبکههای اجتماعی در روزهای اخیر با پدیدهای مواجه بود که اگرچه در دنیا تازگی ندارد اما برای کاربران ایرانی فضای مجازی تجربه متفاوتی بود. جنبش Me Too به عنوان یکی از جریانهای دفاع از حقوق اقلیتها و بانوان، یکی دو سالی هست که در غرب راه افتاده و انعکاسش را در بسیاری از کشورها میشود دید.
اما چیزی که در فضای ایرانی نت قابل مشاهده است تا همین چند روز قبل سابقه نداشته. این که بسیاری از کاربران با اسم مجازی یا حقیقی از تجربههایشان بنویسند و توضیح دهند که چطور قربانی تجاوز جنسی شدهاند. ادعاهایی که چند نام مردانه را بر سر زبانها انداخت. شامل چهرههای مشهور و هنرمند و دانشگاهی و صاحب اعتبار.
باید اقرار کنم که اصل ماجرا و به شور آمدن زنان برای دفاع از حقوقشان را اتفاق خجستهای میدانم. دیر یا زود باید این اتفاق میافتاد و باید این جریان مداوم باشد و ترسها بریزد. زنان باید بدانند که سکوت و مدارا در این زمینه کمکی به بهبود شرایط نخواهد کرد و از آن جاهایی است که جز با فریاد زدن و افشاگری کاری پیش نخواهد رفت. این اتفاق حداقل از دو جهت تاثیرات مثبتی خواهد داشت. هم هشداری است به زنان که در شرایط ویژه و پس از آنچه واکنشی داشته باشند و بدانند اغواگری چطور ممکن است برایشان گران تمام شود، هم برای متجاوزان آلارمی است که بدانند حتی اگر قانون سراغشان نیاید، ممکن است آبرویی برایشان نماند.
اما همین تجربه ابتدایی واجد نکاتی بود که بدون توجه به آنها این پدیده اثرگذاری خود را از دست خواهد داد و چه بسا به ضد خود عمل کند. نکاتی که برخی از آنها را در میان واکنشها میشد دید و بعضی هنوز فرصت ابراز نیافتهاند. عجیب هم نیست. فعلا همه برای بیان شرارتها و آنچه در خلوت اتفاق افتاده هیجانزده و مشتاقند و شاید کسی به ملاحظات این اتفاق و قواعدی که باید برای آن در نظر گرفته شود توجهی ندارد.
اما وقت گفتنشان همین حالاست چراکه آسیبها همین امروز هم کم نیست و هرچه این گلوله برف بزرگتر شود و پایین برود، در کنار پردهبرداری از چهره «بدمن»ها و در کنار انتظاری که برای پرداختن به این جریان و برخورد با متعرضان ایجاد میکند، خرابیهایی هم به بار خواهد آورد که جبرانش ساده نخواهد بود. بومرنگی که ممکن است دوباره برگردد.
* یک: مسئله بسیار مهم این است که هنوز آنچه باید تعرض و تجاوز نامیده شود برای بسیاری روشن نیست. ابعاد متفاوت این توصیفات در حوزه حقوقی و اجتماعی، بار معنایی این واژهها در فرهنگهای مختلف و آنچه در آموزههای متفاوت نسلها اتفاق افتاده باعث میشود در بسیاری از مواقع وقتی از تعرض و دستدرازی و تجاوز حرف میزنیم مفهوم موردنظرمان همان نباشد که منتقل میشود. این پیچیدگی وقتی بیشتر میشود که تصور کنیم این مفاهیم اخلاقی قرار است بین شهروندانی از دورافتادهترین نقاط ایران با سنتها و عاداتی خاص تا ایرانیانی که از وطن رفتهاند و سالهاست با فرهنگ و آداب دیگری خو گرفتهاند تا زنان و مردان متنوع دیگر به اشتراک گذاشته شود.
در نظر داشته باشید که شکل ارتباط برقرار کردن حتی در آداب و رسوم مناطق مختلف ایران فرق بسیاری دارد. پس رسیدن به مفهوم مشترکی از «تجاوز»، وقتی که دقیقا از تجاوز فیزیکی همراه با خشونت و نزدیکی کامل جنسی حرف نمیزنیم، ساده نخواهد بود. یعنی جایی که عدهای حتی شوخیهای کلامی تاویلپذیر را عین تجاوز میدانند، ممکن است برخی ارتباطهای نزدیکتر را هم الزما نوعی از تجاوز به حساب نیاورند. بدون در نظر گرفتن این تفسیرپذیری، اجماع بر سر واژهها و تصویرسازیها، نوعی سادهسازی از روابط پیچیده انسانی است.
* دو: در بسیاری از موارد، اتهاماتی که مطرح شده نه نام و نشان مشخصی از قربانی دارد، نه ارجاعات مشخص زمانی و مکانی. تا چه برسد به این که مستندات قابل اتکایی در دسترس باشد. حتی بعضی از زنان قربانی تجاوز، پس از گذشت سالها بدون این که سندی در دست داشته باشند از خاطرات و حوادثی میگویند که ممکن است به زندگیشان صدمات جبرانناپذیری زده باشد. توضیح دم دستی در تمام این موارد احتمالا این است که چه سند و مدرکی میتوان ارائه کرد وقتی که قربانی از حادثهای پیشبینی نشده، در شرایطی پراسترس گریخته یا آسیبدیده بیرون آمده است؟
توضیح به راحتی قابل کتمان نیست اما این را در نظر بگیریم که در این شرایط طرف دیگری هم هست که متهم به رفتاری نابخشودنی است. رفتاری که شاید در بیان جزئیاتشان دقت لازم وجود نداشته. شاید با احساسات درهم آمیخته. هرچه هست، متهم در طرفهالعینی تبدیل میشود به یک هیولا که لایق سختترین مجازاتهاست. در این احوال، دفاع کردن و تکذیب و توضیح چقدر خواهد توانست چهره تخریبشده را درست کند. دست و پا زدن برای برگرداندن آب رفته به جوی چه حاصلی خواهد داشت. اگر خطایی شده باشد، اگر نکتهای مغفول مانده باشد، چطور قابل جبران است.
* سه: …
* چهار: رسانهها در مواجهه با این پدیده همچنان دست به عصا و گیجاند. بخشی از این احتیاط هم حرفهای است. اتکا به گزارشهای شفاهی بدون سند و مدرک برای رسانههای معتبر کار سادهای نیست. اگرچه بخشی از این ترسخوردگی و دست دست کردن رسانهها، به ویژه غیررسمیها را باید ناشی از این دانست که بلد نیستند با چنین موضوعاتی چطور مواجه شوند.
رسانههای رسمی حسابشان جداست و چه بسا اگر بخواهند عکسالعملی نشان دهند در محکومیت افشاگری و قربانیان باشد و همان رویکرد کلیشهای همیشگی را دنبال کنند. اما رسانههای مستقل نیاز به تکان بیشتر و فشار بیشتر دارند تا پا به این عرصه بگذارند. پیگیر باشند و حتی نهادهای قانونی را حساس کنند. چنین رفتاری هم نیاز به مداومت و سماجت فعالان حقوق شهروندی دارد. تازه در آغاز این راهیم و این یکی دیگر از طلیعههای آشنایی با حقوق است و مبارک است.