کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۵۸۱۳۴
تاریخ خبر:

تجربه عجیب‌ ‌نفیسی‌راد در‌ مواجهه با‌حمله سگ‌ها‌

روزنامه هفت صبح | ‌سگ‌های ولگرد در تهران به او حمله می‌کنند، زمین می‌خورد، مجروح می‌شود و بعد از آن ناگهان با سفارش ترجمه «آوای وحش» جک لندن، دوران نقاهت را سپری می‌کند. این هم‌زمانی عجیب از زندگی مریم نفیسی‌راد، نویسنده و مترجمی است که در این صفحه با او گفت‌وگو کرده‌ایم. من البته او را با رمانی خواندنی به نام «آدم‌های معمولی» شناختم؛رمانی نوشته سالی رونی که همزمان با «شدن» (کتاب میشل اوباما) جزو پرفروش‌های جهان بود.

نامزد «بوکر» هم شد و جایزه «کاستا» را هم گرفت. ترجمه را که خواندم، لحنی خونسرد داشت و مترجم دقیقا توانسته بود فضای پر از سوءتفاهم و روابط مشکوک بین کاراکترهای این رمان را بسازد. هرچند در گفت‌وگو با او متوجه شدم که رمان «فیلی در اتاق» را زودتر از ترجمه‌هایش نوشته چون از نفیسی‌راد تا به حال آثاری از جک لندن، خالد حسینی، غسان کنفانی و… نیز ترجمه و منتشر شده. این گفت‌وگو به مناسبت انتشار رمانش، «فیلی در اتاق» انجام شد؛ هرچند به دیگر مباحث هم پرداختیم.

* بنده اولین‌بار نام شما را به عنوان مترجم رمان «آدم‌های معمولی» دیدم چون قبلا جایزه کتاب «کاستا» را برده بود و فکر کنم نامزد «بوکر» هم شده بود، اسم رمان خاطرم بود تا اینکه شما آن را ترجمه کردید. اگر موافق باشید اول از خودتان بگویید تا بعد برسیم به کتاب‌ها. متولد چه سالی هستید؟ اهل کجا؟
متولد ۲۷ مهرماه سال ۱۳۷۰. اهل تهرانم.

* چه رشته‌ای خوانده‌اید؟
کارشناسی شیمی‌کاربردی از دانشگاه آزاد تهران‌جنوب خواندم و درحال‌حاضر دانشجوی کارشناسی‌ارشد شیمی گرایش فیزیک دانشگاه علم‌و‌صنعت ایران هستم.

* چرا رمان و چرا ادبیات؟ چطور شد سراغ ترجمه آثار داستانی رفتید؟ ضمن اینکه هم از انگلیسی ترجمه می‌کنید و هم از عربی. درست است؟
از کودکی به مطالعه رمان و داستان‌سرایی علاقه داشتم. نمرات انشا را کامل می‌گرفتم، البته تمام نمراتم کامل بود ولی خودم هم حس می‌کردم که سطح نگارش و نوع دیدم به موضوعاتی که به ما‌ می‌دادند، با بقیه متفاوت است. در ۱۶سالگی اولین رمان بلندم را نوشتم. سال بعد دومین رمان بلندم را نوشتم. سال بعد فیلمنامه تریلر ترسناک نوشتم و بعد وارد دانشگاه شدم.

زمان دانشجویی، زبان انگلیسی تدریس می‌کردم و مترجم همزمان عربی و انگلیسی بودم. ایده‌ «فیلی در اتاق» در دوران دانشجویی‌ام به ذهنم رسید و کم‌کم شروع کردم به تحقیق… متاسفانه هیچ‌کدام از اطلاعاتی را که می‌خواستم در دانشگاه به دست نیاوردم. بعد از فارغ‌التحصیلی به‌شدت مشغول کار شدم، در چند شرکت شیمیایی مشغول شدم و شانس با من یار نبود و از شرکت‌ها استعفا دادم. متاسفانه درحال‌حاضر مدیرانی سر کار هستند که نه‌تنها واحد‌های مدیریتی را نگذرانده بلکه هیچ کتاب مدیریتی و کسب‌و‌کار هم نخوانده‌اند و رفتار حرفه‌ای ندارند و شناختی از تایپِ کارمندان ندارند…

پس استعفا دادم و برگشتم آموزشگاه… تدریس می‌کردم و شروع کردم به یادگیری زبان اسپانیایی و «فیلی در اتاق» هم کامل شد. در کنکور ارشد گروه زبان انگلیسی شرکت کردم و در دانشگاه تهران در رشته‌ ادبیات زبان انگلیسی پذیرفته شدم ولی بنا به دلایل شخصی از ادامه‌‌ تحصیل انصراف دادم. رمان «فیلی در اتاق» سپرده شد به ناشر، کنکور مجدد دادم و در رشته خودم پذیرفته شدم.

* به «فیلی در اتاق» هم می‌رسیم. اما چرا از ترجمه «آوای وحش» جک لندن شروع کردید؟
علاقه‌ زیادی به ترجمه داشتم و دارم ولی نمی‌دانستم که می‌شود با رشته‌ غیرمرتبط وارد این حرفه شد. با پیشنهاد ناشر این کتاب به من سپرده شد. طبق قرارداد باید باز ترجمه کار می‌کردم و البته به وقتش، بنده دچار سانحه‌ای شده بودم که در آن زمان گله‌ سگ‌های ولگرد دنبالم کردند و پایم از ناحیه‌ زانو دوبار تحت عمل جراحی قرار گرفت.

قرص‌های قوی آرامش‌بخش می‌خوردم چون به‌شدت ترسیده و هول کرده بودم. وقتی رمان «آوای وحش» به من سپرده شد، آن را به فال نیک گرفتم و چون نمی‌توانستم بخوابم، رمان در کمتر از یک‌ هفته ترجمه شد و ناشر متوجه جدیت من در این حرفه شد. کتاب دقیقا یک هفته پس از عمل جراحی به دستم سپرده شده بود و این کتاب برایم حکم راه درمان و بازگشت به زندگی بود چون دنیا را از دید سگ‌های ولگرد می‌دیدم و کوشیدم با آنها ارتباط برقرار کنم.

* عجیب شد. سگ‌ها کجا به شما حمله کردند؟ چه ساعتی بود؟ چطور شد؟ چرا هیچ‌کس به کمک نیامد؟ چقدر جراحت دیدید؟ چطور نجات پیدا کردید؟
پروژه‌ نیمه‌کاره‌ یکی از بانک‌ها بود، نرسیده به پارکینگ بام‌لند. سر ظهر بود. سه نفر بودیم. وقتی حمله کردند، هر سه فرار کردیم. اما همه آنها دنبال من بودند. بعد زمین خوردم. سگ‌ها گاز نگرفتند. فقط یکی از آنها جلو آمد، مابقی هم پشتش بودند. یک قدم جلو می‌آمد، بقیه هم می‌آمدند، بعد یک قدم عقب می‌رفت، بقیه هم پیروی می‌کردند. اما حمله نکرد. فقط بو کشید، دور زد و رفت. مابقی هم رفتند. مردم و کارگرهای ساختمان جلو آمدند، اورژانس هم آمد. جراحت درواقع از زمین‌خوردنم بود و طوری هم بود که پایم متأسفانه دوبار عمل شد.

* بعد از ترجمه «آوای وحش» دوباره سراغ رمان‌هایی رفتید که قبلا ترجمه شده بود؛ «بادبادک‌باز» خالد حسینی و «قصه عشق» اریک سگال. چرا؟
همانطور که عرض کردم، طبق قرارداد سفارش ناشر را تحویل دادم.

* یک مقدار دایره انتخاب‌های گسترده‌ای هم دارید چون هم ترجمه‌ای از غسان کنفانی را می‌شود در کارنامه ترجمه‌هایتان دید و هم مثلا سالی رونی یا آثار قبلی که اسم بردم. چرا؟ هیچ فکر کرده‌اید یک زمینه مشترک پیدا کنید برای ترجمه آثار یا علاقه‌مندی‌تان صرفا سبب ترجمه می‌شود؟

بله دغدغه‌ام صلح جهانی ‌است و «بادبادک‌باز»، «مردانی در آفتاب»، «آدم‌های معمولی» و… همگی دغدغه‌مند هستند. کارها سفارشی بودند ولی برای «آدم‌های معمولی» خودم دست‌به‌کار شدم و رضایت ناشر را جلب کردم. شهید غسان کنفانی را می‌بایست به خوانندگانم معرفی می‌کردم، به دلیل زحمات بسیاری که در ادبیات کشیده‌اند و همینطور قلم خارق‌العاده و گیرایشان… دو کتاب از ایشان را ترجمه کرده‌ام، یکی چاپ شده و دیگری در حال ویرایش است، تا این ‌لحظه کسی فیپایش را نگرفته است…

* اما فکر کنم جدی‌ترین کاری که ترجمه کرده‌اید، همین «آدم‌های معمولی» باشد چون از غسان کنفانی هم قبلا ترجمه شده. این رمان سالی رونی (آدم‌های معمولی) را خیلی خوب ترجمه کرده‌اید. زبان فارسی بسیار پاکیزه‌ای دارید و لحن رمان را هم خیلی خوب درآورده‌اید؛ یک لحن سرد توأم با هراس‌ها و اضطراب‌های نوجوانانه‌ای که نباید غلوآمیز باشد و اینطور هم نیست. رمان خوبی بود و ترجمه شما هم بسیار تأثیرگذار و مناسب.

سپاس از شما، رمان «آدم‌های معمولی»، برنده من‌بوکر ۲۰۱۸ و کاستا ۲۰۱۹ شد و همینطور از رمان‌های پرفروش جهان شده و به عنوان پدیده ادبی دهه شناخته شده است؛ روایتی خاص دارد و تمام سعی‌‌ام را کردم تا نسبت به متن و سطح کلمات و لحن رمان امانتدار باشم. در کنار «آدم‌های معمولی» چند کتاب دیگر هم دست گرفتم که متاسفانه به جای خوبی نرسیدند؛

منظور این است که از سوی نشرهای دیگر چاپ شدند و چون دیگر سفارشی کار نمی‌کنم در صورتِ چاپ کتاب از سوی ناشران، از ادامه ترجمه خودداری می‌کنم. در‌حال‌حاضر رمانی عاشقانه با تم روانشناسی که روایت منحصر‌به‌فردی دارد در دست ترجمه دارم و تا حالا فیپا از سوی دیگر ناشران نگرفته؟؟؟ است. قصد دارم پس از اتمام، آن را بسپارم به نشری مطمئن.

* شما خارج از کشور هم بوده‌اید؟ برای تحصیل یا زندگی؟ به‌خاطر این می‌پرسم که در رمان «فیلی در اتاق»، بخشی از رمان را در خارج از مرزهای ایران دنبال می‌کنید.
بله خارج از کشور به همراه خانواده زندگی کرده‌ام… کلا تمام کتاب‌هایم توأمان در ایران و خارج از ایران هستند. جز یکی که کلا در دمشق پیش از جنگ است. دوست ‌دارم جهانشمول فکر کنم و نویسندگی را مختص جغرافیای خاصی نمی‌بینم.

* بعد از چند ترجمه، چطور شد خودتان برای نوشتن رمان دست‌به‌قلم شدید؟ بعد هم چرا رمانی با این مضمون؟ رمانی که مایه‌های علمی- تخیلی دارد، جغرافیای آن گسترش پیدا می‌کند و رگه‌هایی از معما هم در آن وجود دارد. به نظرم بار سنگینی برای کار اول برداشتید. خودتان حس نمی‌کردید پلات اولیه رمان خیلی سخت و پیچیده است؟

خب من اول نویسنده بودم، بعد مترجم شدم ولی چون کتاب‌های ترجمه‌ام چاپ شدند و بعد «فیلی در اتاق» منتشر شد، به عنوان مترجم جا افتاده‌ام. «فیلی در اتاق» را بعد از دو رمان و یک فیلمنامه نوشتم. بعد از «فیلی در اتاق»، سه رمان دیگر هم نوشته‌ام که هنوز چاپ نشده‌اند. علت علمی- ‌تخیلی‌بودنش این است که می‌خواهم متفاوت کار کنم… من کتاب‌های مدیریتی، خلاقیتی زیادی خوانده‌ام… و مخاطب را می‌شناسم… رمان صرفا تک‌بعدی و البته سخت‌خوان نیست…

کفه رگه‌های اجتماعی و عاشقانه‌اش به اندازه کفه علمی- ‌تخیلی، سنگینی می‌کند. نوع روایت خاص است و خواستم سطحی ننویسم و مخاطب کمی از روزمرگی‌ها دور شود. پلات برای منِ نویسنده شاید سخت به نظر بیاید اما با تکنیک‌های نویسندگی کوشیدم خواننده اذیت نشود و در کنار رمان اجتماعی عاشقانه، چند چیز هم یاد بگیرد چون مخاطب امروزی؛ چه ایرانی چه خارجی، بی‌نهایت آگاه شده است و دیگر از کلیشه، روزمرگی و سطحی بودن و آثار صرفا تک‌بعدی دوری می‌کند.

رمان «فیلی در اتاق» طی پروسه‌ چندین‌ساله با فکر باز و تحقیق نوشته شد… بر اساس لغت پساحقیقت، یعنی لغت آکسفورد ۲۰۱۶، آن را نوشتم و کوشیدم اثری به‌یادماندنی و خلاقانه از خودم به‌جا بگذارم. مسائل زیادی را در رمان مطرح کردم ولی هدف اصلی‌ام جست‌و‌جوی سرنوشت و هویت انسان به دور از بازی حقیقت و واقعیت است… و همچنین به ترسیم کشیدنِ نجاتِ یک بشر نجات بشریت است.

کدخبر: ۳۵۸۱۳۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر