کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۲۶۲۰۰
تاریخ خبر:

تاثیر علی دایی بر زندگی ما؛ رفت گریه کند دیگر!

روزنامه هفت صبح، حمید رستمی | همشهری شخص شهیری چون علی دایی بودن به‌خودی خود موهبت‌های فراوانی دارد و اتفاق ویژه‌ای قلمداد می‌شود به‌خصوص در دورانی که به دلیل بعد مسافت از پایتخت، به‌ندرت یک قهرمان در دسترس پدید می‌آمد. اینگونه بود که ظهور ستاره‌ای به اسم دایی همانقدر که موجب شهرت خودش شد اسم شهر اردبیل را هم سر زبان‌ها انداخت تا همه ذره‌بینی در دست گرفته و نقشه ایران را بالا و پایین کنند و جایگاه این شهر را در منتهی‌الیه شمال غربی ایران پیدا کنند.

ذوق و شوق سال‌های اولیه دهه ۷۰ وصف‌ناشدنی است. تشخصی که جوان ترکه‌ای به همشهریانش داده بود در حدی بود که در قله سبلان سیر کنند و تمام عقده‌های خود‌کم‌بینی قدیمی را به کناری گذاشته و حتی در طرز راه رفتن هم سعی کنند ادای دایی را در بیاورند و چون او با سینه‌ای جلو داده و گام‌های بلند راه بروند و در درون خود دنبال یک «دایی» باشند.

منزل پدری‌اش در محله خیرال در روزهایی که بازی ملی جریان داشت شلوغ‌تر از همیشه می‌نمود و هرکس که کوچکترین و دورترین نسبتی با خانواده دایی داشت از آن پس خود را با آن نسبت تعریف می‌کرد و هرگاه که دایی گذرش به اردبیل می‌افتاد او را به مدارس می‌آوردند تا الگویی مناسب برایمان معرفی کرده باشند. کل جماعت یک شهر به سرش قسم می‌خوردند، رفته رفته عکس‌هایش بر در و دیوار اکثر مغازه‌های شهر خودنمایی کرد و تا الان هم این روند ادامه دارد و در طی سه دهه کوچک‌ترین خدشه‌ای بر محبوبیت غبطه‌برانگیز دایی در بین همشهریانش وارد نشده است.

در مهر ماه ۷۶ دیگر دایی ستاره تمام‌عیار تیم تحت مربیگری محمد مایلی‌کهن بود و مسابقات مقدماتی جام جهانی ۹۸ فوتبال را به اوج اشتهار رسانده و تبدیل به مسئله اول مملکت کرده بود. تمام رویدادهای فرهنگی- اجتماعی شهر تحت تأثیر این ورزش و درخشش علی دایی در پیشانی خط حمله و بحث‌های دلنشین بعدی‌اش در قهوه‌خانه‌های سنتی قرار داشت.

ما هم در حالی‌که یک چشم به‌دنبال توپ گرد داشتیم از کلمه جادویی تئاتر هم نمی‌توانستیم دل بکنیم و جشنواره تئاتر استانی مقارن شده بود با حساس‌ترین مسابقات مقدماتی جام جهانی! جدول جشنواره را که اعلام کردند چشمم خورد به زمان اجرای نمایش «بی‌خان‌و‌مان» نوشته دکتر فرهاد ناظرزاده کرمانی و با بازی و کارگردانی خودم، ساعت ۴ بعد از ظهر برای اجرای یک نمایش در جشنواره زمان چندان بدی نیست ولی وقتی بدانی درست یک ساعت بعد از آن یعنی در ساعت ۵ بعد از ظهر بازی حساس ایران و قطر قرار است در ورزشگاه آزادی برگزار شود، تمام برنامه‌هایت به‌هم می‌ریزد.

شکایت به دبیرخانه جشنواره برده شد و اینکه در آن زمان به‌خصوص خیلی‌ها به هوای تماشای فوتبال قید نمایش را خواهند زد و از آنجایی‌که در کل جشنواره، نمایش‌ها فقط یکبار به روی صحنه می‌رود این امر اجحافی است تمام‌نشدنی به گروه اجرایی! بچه‌های دبیرخانه جشنواره آدم‌های معقولی بودند و درخواست زمان برای همفکری و اتخاذ بهترین تصمیم کردند.

بعد از گفت‌و‌شنودهای بسیار نتیجه این شد که با کمک گرفتن از یک دستگاه ویدئو پروجکشن ترتیبی اتخاذ گردد تا سر ساعت ۵ که نمایش تمام می‌شود بلافاصله فوتبال را روی پرده بیاندازند تا تجربه جدیدی در تماشای فوتبال برای اهالی هنر باشد و افزون بر آن با دعوت از برادر علی دایی، بین دو نیمه هم در مناقب دایی داد سخن سر دهد و جماعت محظوظ شوند از این حسن سلیقه و دیدار همزمان نمایش و فوتبال و داداش ستاره تیم ملی!

در نخستین سال‌هایی که روزنامه‌نگاری را شروع کرده بودم حضور علی دایی در اردبیل غنیمتی بود که به دلیل همجواری می‌توانستم دست‌اول‌ترین خبرها و گزارش‌ها را برای روزنامه‌های چاپ تهران بفرستم و همراه با عکس‌های اختصاصی کاری کنم کارستان! هرچند که مصائب تمام‌نشدنی فکس مطالب از اینجا و آنجا به‌خصوص در روزهای تعطیل و اسکن عکس‌ها و ایمیل کردنشان سخت‌ترین بخش ماجرا بود ولی وقتی حاصل دسترنج‌ات در بهترین جای بهترین روزنامه‌ها چاپ می‌شد و مهر اختصاصی هم رویش می‌خورد خستگی از تن آدم در می‌رفت!

در کوران مسابقات آسیایی بوسان که تیم تحت رهبری برانکو ایوانکوویچ با بهره‌گیری از چند بازیکن بزرگسال، رقبا را یکی پس از دیگری از سر راه بر می‌داشت در حساس‌ترین روزها خبر رسید که حاج ابوالفضل دایی فوت کرده و جامعه ورزشی در شوک خبر به این فکر می‌کرد که تیم بدون دایی چه خواهد کرد و از سوی دیگر خود را در غم کاپیتانی که سال‌ها برایشان افتخار آفریده بود، شریک می‌دانستند.

دو سه روزی مراسم تشییع جنازه عقب افتاد تا شهریار هم خود را برساند و در یکی از معظم‌ترین مراسم تشییع تاریخ شهر اردبیل، تمام همشهریان با پیراهن مشکی صاحب عزا بودند و طول جمعیت منتظر برای تسلیت‌گویی در جلوی مسجد خیرال به چند کیلومتر می‌رسید. آن گزارشات شاید دلی‌ترین نوشته‌هایی بود که تقدیم کاپیتان شد و با عکسی که «قربان ادراکی» گرفته بود و دایی را در قابی بی‌تکرار و زیر تابوت جنازه پدر ثبت کرده بود در روزنامه‌های فردا چاپ شد تا ادای دینی باشد برای کسی که همواره پزش را داده‌ایم.

دایی برای ما اردبیلی‌ها حکم مدرسان شریف را دارد و هر‌جا که بخواهیم در موفقیت، پشتکار‌، تلاش، استقلال، جنگندگی و… مثالی بزنیم از او مایه می‌گذاریم و شاید به جرات بتوان گفت که هر چقدر در موردش بنویسیم باز هم می‌شود نوشت و آنقدر ویژگی‌های خوب و تاثیرات مثبت بر روی اطرافیان داشته که بارها و بارها برایش بنویسیم و تکراری نباشد. یکی از همین تاثیرات مثبت، تربیت یک نسل از گلزنان ایران در شهر اردبیل است.

این یک واقعیت محض است که سال‌های سال خانواده‌ها به این امید مشوق فرزندانشان برای بازی فوتبال بودند که یک علی دایی دیگر از بین‌شان متولد شود که ظهور کریم انصاری‌فرد و سجاد شهباززاده در راستای این پروژه عظیم بود و شهری که حتی در مسابقات دسته اول ایران هم تیم نداشت، در یک برهه‌ای خاص بازیکنان زیادی به فوتبال ایران معرفی کرد که همگی تحت تاثیر دایی به فوتبال روی آورده بودند که برخی مثل کریم و سجاد موفق شدند در سطح نخست فوتبال ایران برای خود اعتباری دست و پا کنند و برخی هم چون مهرداد بایرامی تا میانه راه آمدند و بعد متوقف شدند.

در اولین سال‌های نام‌آوری دایی‌، یک مجله قدیمی مصاحبه مفصلی با او انجام داده و به تمام زوایای زندگی‌اش سرک کشیده بود. ابراهیم افشار در آن مصاحبه یک کلاس درس برای علاقه‌مندان روزنامه‌نگاری و انجام مصاحبه تشکیل داده بود و برایش مقدمه‌ای نوشته بود از عمق جان که هر خواننده‌ای را می‌توانست عاشق نوشتن کند.

ده‌ها بار خواندن آن مصاحبه طولانی با تیتر: «رفت گریه کند دیگر!» شاید مهمترین تاثیر همکاری یک فوتبالیست ویژه و یک ژورنالیست خبره می‌توانست برای مخاطبان باشد. مخاطبانی که تمام گذشته خود را در آن لید می‌دیدند و آکنده از لذت می‌شدند و سرخوشانه دوباره مرور می‌کردند جملات مینیاتوری ابراهیم را.

کدخبر: ۴۲۶۲۰۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر