بیانیه سعدآباد؛ آغاز چالش هستهای
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | رویای اتمی ایران به دهه ۳۰ برمیگردد. رآکتور کوچکی که در سال ۱۳۳۸ آمریکاییها دردوران آیزنهاور به ایران هدیه دادند. در دهه ۵۰ اما تبدیل ایران به قدرت اتمی به یک عزم جدی بدل شد. حکومت پهلوی مذاکرات متعددی را با آمریکاییها و فرانسویها و آلمانیها و حتی روسها برگزار کرد.
نیروگاه اتمی بوشهر در سال ۱۳۵۴ توسط آلمانیها کلید خورد و البته در سالهای پس از انقلاب به دست پیمانکار روسی سپرده شد. بههرحال این داستان در حکومت پهلوی به جایی نرسید. با وجود میلیونها دلار هزینه و یک هزار و ۵۰۰ کارمند برای سازمان انرژی اتمی، پیشرفت خاصی در عرصه تولید انرژی اتمی رخ نداد. آمریکا به وضوح از تسلط ایران بر انرژی اتمی میهراسید.
پرونده انرژی اتمی در ایران از اواخر دهه ۶۰ مورد توجه نظام قرار گرفت. اما در سال ۱۳۸۱ ناگهان این ماجرای حاشیهای به یک بمب خبری تبدیل شد. جاسوسهای سازمانهای اطلاعاتی غرب گزارش مخفیانهای در مورد فعالیتهای هستهای ایران تهیه کردند و از قرار یکی، دو گروه مخالف نظام هم به آنها دسترسی پیدا کردند.
با افزودن شاخوبرگ به آنها، ناگهان ایران را به عنوان کشوری که مخفیانه در نطنز و اراک در حال ساخت بمب اتم است به دنیا نمایش دادند! و این اول ماجرا بود. فشار تبلیغاتی این ماجرا به این ختم شد که تقریبا یکسال بعد در آبانماه ۱۳۸۲ ایران در اجلاسی همزمان با سه وزیر امور خارجه اروپایی به توافقی ضمنی در مورد فعالیتهای اتمیاش دست پیدا کند.
در دوره دوم دولت خاتمی هستیم و دبیر شورای امنیت ملی هم حسن روحانی است؛ در مذاکرات فشردهای که در نهایت به بیانیه سعدآباد ختم شد و یوشکا فیشر از آلمان، جک استراو از انگلیس و دو ویلپن از فرانسه به همراه حسن روحانی و کمال خرازی وزیر امور خارجه وقت آن را امضا کردند. طبق آن فعالیت هستهای ایران، به صورت داوطلبانه و برای مدت محدود تعلیق میشد و درعوض انگلیس و فرانسه متعهد شدند تا از ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل جلوگیری کنند.
این به نوعی عقبنشینی تاکتیکی برای ایران بود، اما آغاز یک نبرد لفظی میان اصولگرایان و اصلاحطلبان بود. اصولگرایان خواستار پافشاری بر حق طبیعی ایران بر مسلط شدن بر انرژی اتمی بودند و بیانیه سعدآباد را به نوعی عقبنشینی تلقی میکردند. این توافقنامه با دو توافقنامه پشتسرهم در بروکسل و پاریس تکمیل شد؛ در اسفند ۱۳۸۲ و آبان ۱۳۸۳٫
در واقع دولت و حاکمیت تلاش میکردند که واکنش در برابر تلاشهای هستهای ایران منجر به تحریمهای اقتصادی و انزوای بینالمللی نشود. طبق این دو توافقنامه ایران به عنوان اقدامی داوطلبانه در جهت اعتمادسازی - و نه به عنوان یک تعهد قانونی - پذیرفت که کلیه فعالیتهای مربوط به غنیسازی و بازفرآوری مانند ساخت، تولید، نصب، آزمایش، سرهمبندی و راهاندازی سانتریفیوژهای گازی و فعالیتهای مربوط به جداسازی پلوتونیم را متوقف کند و درعوض اتحادیه اروپا سعی در پذیرش ایران در سازمان تجارت جهانی نماید.
در مذاکرات بروکسل روحانی رئیس هیأت ایرانی بود و در مذاکرات پاریس سیروس ناصری. اما در تابستان ۱۳۸۴ در آخرین روزهای استقرار دولت خاتمی در پاستور، صبر ایران به پایان رسید. محمد خاتمی اعلام کرد غنیسازی اورانیوم را از سر میگیریم: توقف فعالیتهای هستهای اصفهان برای ما خسارات مالی و معنوی فراوانی به دنبال داشته است و باعث شده دانشمندان هستهای ما فعالیت خود را متوقف کنند.
محمد خاتمی در مورد قطعنامه پیشنهادی سه کشور اروپایی گفت که اگر قطعنامهای بخواهد ایران را از حق دستیابی به فناوری هستهای محروم کند، معتبر نیست و ضمانت اجرایی ندارد و ایران مجبور به پذیرش آن نیست. خاتمی از پاستور خارج شد و بقیه ماجرا را به دولت احمدینژاد سپرد. اظهارنظرهای رادیکال احمدینژاد، داستان را پیچیدهتر کرد.
در ژانویه ۲۰۰۶ (دیماه ۱۳۸۴) مقامات ایران در حضور بازرسان آژانس بینالمللی انرژی هستهای، تأسیسات هستهای نطنز را فک پلمب کردند، اما شورای امنیت بلافاصله در مارس ۲۰۰۶ (اسفند ۱۳۸۴) به ایران یک ماه فرصت داد تا فعالیتهای هستهای خود را متوقف کند. شورای امنیت در دسامبر همان سال (آذرماه ۱۳۸۵) قطعنامه ۱۷۳۷ را تصویب کرد که بیشتر فعالیتهای تجاری، مالی، صنایع موشکی و هستهای ایران را بر اساس بند ۴۱ فصل هفتم منشور ملل متحد، هدف قرار داده بود و… بقیه ماجرا که خود قصه دیگری است…