بهشت و جهنم برای عیسی و سلبریتیها
روزنامه هفت صبح، سیامک رحمانی | اگر پرسپولیس دیدار با النصر را نبرده بود و به فینال لیگ قهرمانان آسیا صعود نمیکرد، هنوز درگیر محرومیت آلکثیر بودیم و داشتیم کنفدراسیون فوتبال آسیا را لعن و نفرین میکردیم. منصفانه هم اگر نگاه کنیم، چندساعت مانده به مسابقه که رای محرومیت مهاجم قرمزها اعلام شد، کمتر کسی باور میکرد که او بهخاطر یک شادی گل معمولی و مسبوق به سابقه با چنین محرومیتی مواجه شده باشد. اینکه چرا کمیته انضباطی AFC چنین حکم سنگینی داده معلوم نیست و پرونده هنوز باز است، اما این داستان برای ما با موجهایی همراه بود که اینجا میخواهم به چند جنبه آن بپردازم.
* یک: اینکه هواداران رقیب، استقلالیهای دوآتشه از شکست پرسپولیس خوشحال شوند، اینکه به استقبالش بروند و اینکه برایش زمینهچینی کنند نهتنها عجیب نیست که بسیار هم طبیعی است. البته میشود دوسیه درست کردن برای این قضیه و خط دادن به حریف عرب و AFC برای محروم کردن آلکثیر و نقرهداغ کردن پرسپولیس را غیراخلاقی و وطنفروشی دانست، اما زیاد هم سخت نگیریم.
وقتی هواداران الهلال برای تیم النصر کری میخواندند و نکات ضعف و ایرادهایش را توئیت میکردند، کسی در ایران تعجب نمیکرد. همه پذیرفته بودند که این رقابتی باشگاهی است و طرفداران الهلال ترجیح میدهند سر به تن النصر نباشد. اما وقتی از اینطرف به قضیه نگاه میکردیم، اوضاع فرق میکرد. از نگاه حرفهایهای فوتبال آنچه در جامعه هواداران ایرانی فوتبال دیده میشود برساخته رسانهها و باسمهای است؛ منظورم همان حرفهایی است که در مورد هواداری از تیم هموطن زده میشود.
یک مشت حرف بیارزش که فقط تازههوادارها و رمانتیکها ممکن است اسیرش شوند؛ اینکه مجریان و عدهای گمان میکنند که به زعم ایرانی بودن یک تیم همه هواداران فوتبال، حتی غیرتیهای تیم حریف هم باید برای پیروزیاش دعا کنند. اینها در تعاریف فوتبالی جایی ندارد. پرسپولیسی بودن یعنی هواداری از یک تیم و لباسش و اشتیاق برای شکست و درماندگی همه تیمهای رقیب؛ خارجی و ایرانی. همانطور که استقلالی بودن.
همانطور که سپاهانی بودن. باید به استقلالیها حق داد که دلشان نخواهد پرسپولیس برنده شود و در کریها عقب بمانند. باید حق داد که تا لب مرزهای اخلاق پیش بروند و به شکست تیم رقیب کمک کنند. از احساساتیگرایی دست برداریم. کسانی که ادعای متفاوتی داشتند و فکر میکردند چون تیم هموطن است، پس باید عشقشان را فراموش کنند و برای یکی دیگر دعا کنند، حالا دیدهاند که واقعیت چقدر تلخ و سهمناک است. کاش رسانهها هم بفهمند و از این بازی سوءتفاهمبرانگیز و کودکانه که هر تیمی ایرانی است باید تشویق شود، دست بردارند. شوخی نداریم.
* دو: درباره شادی گل آلکثیر تردیدها بسیار اندک است. او شادی گل همیشگیاش را کرده. خیلیهای دیگر هم در زمین فوتبال یا خارج از آن این شکلک را نشان دادهاند. اغلب هم نیتی در کار نبوده. عیسی هم بعید است قصد و غرضی داشته باشد و حداقل اثبات توهینآمیز یا تحریککننده بودن کارش ساده نیست. ما ازبکها را چشمبادامی نمیدانیم و با آنها خردهحسابی نداریم که بخواهیم به این شکل تسویهاش کنیم.
اما در یک واقعیت شک نداشته باشیم که بازیکنان ما چیز زیادی درباره نمادهای جهانی و حساسیتهایش نمیدانند. دلایلش پیچیده است و باید درباره آن جدا و مفصل نوشت، ولی بخشی از اتفاقی که افتاد نتیجه بیاطلاعی و بیتوجهی به حساسیتهای بینالمللی بود. یکی از دلایل آن هم تحقیر ارزشهای بینالمللی و دورافتاده بودن ما از جریانهای فکری و ارزشی در دنیاست.
وقتی ما در کشور بسیاری از قواعد را نادیده میگیریم و مثلا به بازیکنان اجازه میدهیم برای شادی زدن گل پیراهنشان را بالا بزنند و شعارهایی بدهند که حتی اگر ارزشمند باشند در زمین فوتبال ممنوعاند، وقتی رسانههایمان به قواعد دیپلماتیک آشنا نیستند و احترام نمیگذارند و زمانی که نمیدانیم در دیگر کشورها چه حساسیتی روی نژاد و قومیت و جنسیت و از این قبیل وجود دارد، چنین نتایجی دور از ذهن نخواهد بود. فقط به این نکته توجه کنید که در کشورهای توسعهیافته چقدر به بچهها در مورد برابری نژادها و ملیتها میگویند و اینجا ما چطور با این مسائل بیگانهایم و مثلا دشمنی با همسایگان خودمان را تبلیغ میکنیم. اینها را نمیشود ساده گرفت.
* سه: در آخر میخواهم از واکنش سلبریتیها به رویداد فوتبالی اخیر بنویسم؛ از تصویر بعضی از هنرمندان که چشمهایشان را مثل آلکثیر کشیدند تا با او و پرسپولیس همدلی و حمایت کنند. اما واکنشها در فضای مجازی مثل همیشه بیرحمانه و رادیکال بود. این سلبریتیها، حتی اگر به آن حساسیتهای بینالمللی که گفتیم بیتوجه بوده باشند، باز هم قصدی برای تحقیر و توهین نژادی نداشتهاند.
اینکه دیگر نیاز به قسم و آیه ندارد. اما اینکه بیاییم به آنها بتازیم و بیاحترامی کنیم، باز هم نشاندهنده بغضها و مشکلات روانی در جامعه است. این میل تمامیناپذیر برای تخریب. تمایل شدید عدهای برای تخریب. در این موج بددلی یک بهانه هم این بود که چرا ستارههای محترم برای دیگر مسائل اجتماعی ابراز احساسات نمیکنند. اولا که چه کسی میگوید نمیکنند. بخشی از فحشهایی که میخورند بهخاطر این است که در بطن بحرانها فعالند.
ثانیا کسانی که این ایرادها را میگیرند خودشان چه هزینهای میدهند که از یک سلبریتی انتظار دارند. حساب بعضی هنرمندان فرصتطلب را جدا کنید. بسیاری از چهرهها بهخاطر فعالیتهای اجتماعیشان حسابی جریمه میشوند. چیزی که اغلب فعالان فضای مجازی خوابش را هم نمیبینند. حالا اینکه بیاییم بگوییم برای علایق ورزشیتان هم حرکتی نکنید و فقط سردمدار مسائل اجتماعی باشید دیگر زیادهخواهی است. آدم قشنگ احساس میکند که حسننیتی پشت ماجرا نیست. یک تشکر به همینهایی که با عیسی همراهی کردند بدهکاریم. یعنی هنرمندها حق ندارند از تیم و بازیکن محبوب خود حمایت کنند؟ چون شما توقع بیشتر و دیگری دارید؟