کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۹۱۹۶۹
تاریخ خبر:

بررسی یک پرونده دشوار در یک رمان جنایی تمام‌عیار

روزنامه هفت صبح، ترجمه الناز فرحناکیان|‌ از آلن پو و آگاتا کریستی گرفته، تا ریموند چندلر و روث ور و حالا ریچارد آزمن؛ هر نویسنده‌ای به سبک و سیاقی خاص، مرتکب جنایت‌هایی در ذهن خود شده، و بعد آن را روی کاغذ آورده و برای حل معمایش، شخصیت‌هایی پیگیر و بعضاً ماندگار خلق کرده است. رمان «انجمن قتل پنجشنبه‌ها» (The Thursday Murder Club)، که ترجمه فارسی آن به تازگی توسط نشر «نون» منتشر شده، یک داستان جنایی تمام‌عیار است؛ رمانی که تمام مولفه‌های آثار کلاسیکِ این ژانر را در خود جمع کرده است.

پرونده‌های جناییِ ظاهرا حل‌ناشدنی، ریتمی تند و پیرنگی نفس‌گیر، شخصیت‌هایی منحصربه‌فرد و غیرعادی، و شاید جذاب‌تر از همه، رگه‌هایی از طنز سیاه و دیالوگ‌هایی گزنده.در رمان پرمخاطب «انجمن قتل پنجشنبه‌ها»، کارآگاهانی تازه‌کار در یک دهکده بازنشستگی شیک دور هم جمع می‌شوند تا راجع به قتلی آشنا تحقیق کنند. حالا می‌دانیم ریچارد آزمن این مدت پشت لپ‌تاپ چه می‌کرده؛ او شور و اشتیاقش به داستان‌های جنایی و کلاسیک انگلیسی را در قالب اثری جدید پدید آورده است. وقتی این خبر پخش شد، بین ناشران مزایده‌ای برگزار شد و رمان خیلی زود پرفروش شد.

«انجمن قتل پنجشنبه‌ها» ریتم تند آثار آگاتا کریستی و شخصیت‌هایی سرزنده مثل شخصیت‌های آثار فردریک بکمن را دارد و دیالوگ‌های کوتاه و نیشدار، بافت روان‌شناختی، عمق هیجانی و صمیمیت و گرمای داستانش باعث می‌شود خواننده از پیگیری ماجراهای آن لذت ببرد. این دستاورد مهمی برای این اثر محسوب می‌شود. آنچه آن را برجسته می‌کند، اصالت محیطی است که داستان در آن روی می‌دهد. بازدید آزمن از یک دهکده بازنشستگی شیک با امکانات تفریحی و درمان متعدد و یک «رستوران باکلاس و امروزی»، الهام‌بخش او برای نوشتن این کتاب شد. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی لیندا اِم کستلیتو است با ریچارد آزمن.

* بابت انتشار اولین کتاب‌تان به شما تبریک می‌گویم! سخت بود که از تولید برنامه‌های تلویزیونی به سمت نگارش رمان بروید؟ توانستید به خوبی وارد این حوزه از خلاقیت شوید یا مجبور بودید خودتان را وفق دهید؟
خیلی ممنون! این حوزه کاری جدید را خیلی دوست داشتم. می‌توانستم تنهایی بنشینم، با شخصیت‌هایم گپ بزنم و آن‌ها را در دردسرهای مختلف بیندازم. در تلویزیون همیشه کسی هست که بدود و برای‌تان قهوه بگیرد، درحالی‌که وقتی مشغول نوشتن هستید، باید خودتان این کارها را بکنید. باورم نمی‌شود رمان‌نویس‌ها سال‌ها با این مسئله کنار می‌آیند.

* اعضای «انجمن قتل پنج‌شنبه‌ها» خیلی باهوش، شوخ‌طبع و زیرک هستند؛ الیزابت فریبنده که ظاهراً قبلاً جاسوس بوده، جویس هوشیار که قبلاً پرستار بوده، ابراهیم روان‌پزشک که عاشق پیلاتس است و ران که رهبر معروف اتحادیه‌های صنفی بوده. آن‌ها شباهتی با خودتان دارند؟
به نظرم خیلی شبیه جویس هستم. چون او همیشه به خواسته‌هایش می‌رسد ولی مثل یک بریتانیایی اصیل، مهربان و مؤدب هم هست. از طرفی مثل ابراهیم عاشق فهرست‌نویسی و آمار هستم. مثل او از کارهای ناگهانی و بدون برنامه هم می‌ترسم. کاش گاهی مثل الیزابت و ران می‌شدم، چون هردو می‌توانند با قدرت پیش بروند و همه چیز را سر راهشان به هم بریزند ولی همیشه قلبی پاک و نیات خوبی دارند. فکر می‌کنم از میانگین هر چهار شخصیت، یک انسان عالی به دست می‌آید!

* در بخش‌های مربوط به جویس، خواننده می‌تواند نگاهی به کارهای داخلی انجمن بیندازد. ما با ذات همدلانه او آشنا می‌شویم. چرا تصمیم گرفتید چنین ساختاری به کتاب بدهید و چرا برای بیان خاطرات روزانه، جویس را انتخاب کردید؟
جویس شخصیتی است که بیشتر از همه مثل خودم فکر می‌کند. مدام به همه چیز فکر می‌کند. نوشتن راجع به او برای من مثل رؤیا بود، چون یک لحظه با جدیت راجع به قتل حرف می‌زند و بعد سراغ جاروبرقی‌اش می‌رود. هوش و همدلی او باعث می‌شود متوجه مسائلی شود که بقیه، به‌خصوص الیزابت، حواس‌شان به آن‌ها نیست. دوست دارد بنشیند و فکر کند و مسائل را کنکاش کند. از نوشتن بخش‌های مربوط به او لذت بردم. بخش زیادی از زمان نگارش رمان، حس می‌کردم روح یک پیرزن ۷۶ساله وجودم را تسخیر کرده و به همه توصیه می‌کنم تجربه‌اش کنید.

* همیشه دل‌تان می‌خواست یک رمان معمایی بنویسید؟ چه کتاب‌ها یا نویسندگانی در این ژانر را دوست دارید؟ برادرتان مت هم امسال کتاب اولش را چاپ کرده. کتاب‌های یکدیگر را خوانده‌اید؟
من همیشه عاشق داستان‌های جنایی بوده‌ام. از پاتریشیا هایسمیت و آگاتا کریستی تا هارلن کوبن، شاری لاپنا و جف دیور. نوشتن رمان معمایی بهانه خوبی است تا به یک قتل بی‌عیب و نقص فکر کنید، البته محض اطمینان. برادرم خیلی باحال‌تر از من است و خیلی زیبا و تاریک و زیرکانه می‌نویسد. رمانش را تحسین می‌کنم. وقتی فهمیدم از کتابم خوشش آمده، هیجان‌زده شدم. وقتی برادر بزرگترتان می‌گوید به شما افتخار می‌کند، حسابی خوشحال می‌شوید.

* فکر می‌کنید فعالیت‌های تلویزیونی‌تان چه تأثیری روی نویسندگی‌تان دارد؟ مثلاً تجربه مجری‌گری باعث شد برای خلق شخصیت‌ها اعتمادبه‌نفس بگیرید؟ یا تهیه‌کنندگی و کارگردانی برای مدیریت جنبه‌های کلی و جزئی کتاب کمک‌تان کرد؟ آیا نسبت به جنبه‌ای از داستان یا شخصیت‌ها یا فرآیند نگارش دچار تردید شدید؟

در تلویزیون باید توجه مخاطب را جلب کرد و نگه داشت. ممکن است هر لحظه حواس‌شان پرت شود. افراد حدوداً ۳۰ صفحه از یک کتاب را می‌خوانند و بعد تصمیم می‌گیرند آن را ادامه بدهند یا نه. اما احتمالاً ۳۰ ثانیه از یک برنامه تلویزیونی جدید را می‌بینند و بعد کانال را عوض می‌کنند. پس در مسابقات تلویزیونی، سریع توجه مخاطب را جلب می‌کنید، سریع قوانین را به آن‌ها می‌گویید، مجذوب‌شان می‌کنید کانال را عوض نکنند و بعد باید با مجری و شرکت‌کننده‌ها آشنا شوند. به نظرم موقع نوشتن هم همین روند را پی گرفتم. جلب توجه و سرگرمی مخاطب و ارائه پاسخی که دنبالش بودند. می‌ترسیدم اگر دو صفحه را صرف توصیف رنگ آسمان کنم، خواننده کتاب را زمین بگذارد و سراغ تلویزیون برود. البته سرزنشش نمی‌کردم.

* خیلی از شخصیت‌های کتاب باید تاوان تصمیمات گذشته خود را پس بدهند. حالا یا از طریق کنترل درد و رنج‌های هیجانی یا نیاز شدید به دستگیر نشدن. به‌علاوه نیاز به مسئولیت‌پذیری در زندگی شخصیت‌ها حس می‌شود. این مسائل برای شما خیلی اهمیت دارد؟
واقعاً معتقدم نهایتاً هرکسی باید مسئولیت کارها و تصمیماتش را بپذیرد. اشتباهات و شکست‌ها ما را تعریف نمی‌کنند. بلکه نحوه احترام ما به اشتباهات و شکست‌هاست که وجودمان را تعریف می‌کند. برخی افراد با بهسازی خود به آن اشتباهات پاسخ می‌دهند و برخی سراغ خشم و ترحم می‌روند. من معتقدم مهربانی و سخت‌کوشی باید تحسین شود. در دنیای واقعی، گاهی این اتفاق نمی‌افتد ولی در کتاب‌ها، می‌توانیم جهان را مطابق میلمان بسازیم.

* گفته‌اید بعد از بازدید از یک دهکده بازنشستگی، ایده کتاب به ذهنتان رسید. دقیقاً کدام جنبه آن بازدید برای‌تان جالب بود؟ برای خلق شخصیت‌های کریس و دونا به اداره پلیس هم سر زدید و با کارآگاه‌ها صحبت کردید؟
عاشق رفاقت و شیطنت‌های ساکنین آن دهکده شدم. همه می‌خندیدند، نوشیدنی می‌خوردند و خیلی عاقلانه رفتار می‌کردند. ترکیب فریبنده‌ای بود که می‌خواستم تمام دنیا آن را ببیند. بعضی از ساکنین آن دهکده نگران بودند به خاطر این کتاب، عده زیادی از گردشگران به آنجا بروند و آرامش قشنگ‌شان را به هم بزنند. پس قول دادم که اسم واقعی دهکده را به کسی نگویم.

* در بخش‌های مختلف کتاب، شخصیت‌ها راجع به فصل‌های زندگی‌شان فکر می‌کنند و اغلب به خاطر گذر زمان، تصمیمات سریعی می‌گیرند. خلق شخصیت‌هایی که ده‌ها سال از خودتان بزرگ‌تر هستند، چه حسی داشت؟ حس رهایی داشتید یا اضطراب گرفتید؟
من ۵۰ سال دارم و این مسئله برایم مضحک است. اساساً در ذهنم حس می‌کنم پنج سال بیشتر زنده نخواهم بود. اما در کتاب بعدی، ابراهیم آمار امید به زندگی را تحلیل می‌کند و نشان می‌دهد طبق اعداد و ارقام رسمی، حداقل ۳۵ سال دیگر زنده خواهم بود. پس به نظرم دارم پیازداغش را زیاد می‌کنم.

* بعد از این دنبال چه خواهید بود و چه اتفاقی برای اعضای «انجمن قتل پنجشنبه‌ها» می‌افتد؟
الان دارم کتاب دوم را می‌نویسم و هر کسی که در رمان اول زنده ماند، برمی‌گردد. مطمئن باشید با کلی دردسر جدید روبه‌رو خواهند شد.

کدخبر: ۳۹۱۹۶۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر