کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۲۷۵۱۶۳
تاریخ خبر:

بررسی نقاط قوت و ضعف سریال «بوی باران»

روزنامه هفت صبح | خلاصه گفت‌وگوی هفت صبح ‌با محمود معظمی، کارگردان و عباس ریاحی، یکی از نویسندگان سریال را بخوانید.

* اخیرا صحبت‌هایی از سوی برخی بازیگران «بوی باران» درباره افزایش تعداد قسمت‌های سریال مطرح شده. مثلا گفته‌اند بنا به دلایلی، سریال از ۴۰‌قسمت به ۷۵قسمت افزایش پیدا کرده است. ماجرا چیست؟ از ابتدا قرار بود سریال طولانی باشد یا این افزایش به‌تدریج اتفاق افتاد؟
ریاحی: پیش از هر صحبتی بگویم به نمایندگی از سایر نویسندگان، اینجا هستم و اما پاسخ سوال شما: از همان ابتدا قرار بود که سریال همین ۷۰ تا ۷۵قسمت باشد. مشخص بود که ما با یک پلات خیلی گسترده‌ای روبه‌رو هستیم و این پلات گسترده فقط می‌تواند در بالای ۶۰قسمت روایت شود. این ماجرایی نبود که بعدها بخواهیم درباره‌اش تصمیم بگیریم. از همان ابتدا قصه به ما می‌گفت که باید آن را توی این تعداد قسمت روایت کنیم.

* «بوی باران» شروع جذابی داشت. از یک‌طرف به‌خاطر حضور بازیگران درجه‌یک، تمایل به دنبال‌کردن آن داشتیم و از طرف دیگر داستان سریال از همان قسمت اول، هیجان‌زده‌مان کرد. با سکانس آتش‌سوزی در شب عروسی، این حس به‌وجود آمد که با سریالی کاملا متفاوت روبه‌رو هستیم و تصمیم‌مان را برای تماشای ادامه آن گرفتیم اما از یک‌جایی به بعد با مخدوش‌شدن روابط علت و معلولی اتفاق‌های داستان، کم‌کم به این نتیجه رسیدیم که نویسنده و کارگردان، هوش مخاطب را دست کم گرفته‌اند.

معظمی: من یک بخش از حرفتان را قبول دارم اما بخش دیگر را نه. چون ما تکیه‌ اصلی‌مان را روی بخش‌های اصلی گذاشتیم و از این بخش‌های جزیی، خیلی سریع گذشتیم. اگر قرار بود باطمأنینه و به‌صورت کاملا طراحی‌شده وارد این بخش‌های جزیی شویم باید زمان زیادی برای آنها صرف می‌کردیم اما حس‌مان این بود که چون تماشاگر درگیر قصه شده، حالا دیگر باید خیلی زود شخصیت را معرفی کنیم و لازم نیست روی این بخش‌های جزیی وقت بگذاریم. چون طولانی‌شدن این موارد باعث خستگی مخاطب می‌شد.

* اما همین مسائل به قول شما جزیی، باعث می‌شود مخاطب نتواند به‌عنوان یک اثر جدی روی آن حساب کند. پیداشدن یک دفترچه خاطرات که خیلی از اتفاق‌ها داخل آن شرح داده شده، دم دستی‌ترین شگرد برای پیداشدن سرنخ است.

ریاحی: اتفاقا سکانس پیداشدن دفترچه کاملا براساس الگو نوشته شده. شما وقتی پرسوناژت را به یک موقعیت وارد می‌کنی، اگر دست خالی از آن موقعیت بیرون بیاید مخاطب از تو ناراضی می‌شود. پس بنابراین وقتی ترانه وارد خانه فرشته می‌شود، باید با یک دستاوردی بیرون بیاید.
حالا ممکن است این دستاورد، شنیدن یک دیالوگ یا پیداکردن یک شئ مثل دفترچه‌ باشد که رازهایی را برملا کند و فصلی از داستان را پیش ببرد. من این سریال را بیشتر معمایی می‌بینیم، درست است که جنایی هم هست اما بیشتر معمایی است. ترانه به خانه فرشته می‌رود تا به رازهایی دست پیدا کند. وقتی وارد خانه می‌شود باید کجاها را بگردد؟ اولین‌کار این است که به اتاق شخصی‌اش برود و کشوهای شخصی‌اش را بگردد.

معظمی: شاید اجرای من آنجا اشکال داشته و آن تاکیدی که لازم بوده را انجام نداده‌ام. شاید اگر بیشتر زمان می‌گذاشتیم و کاری می‌کردیم ترانه بخش‌های مختلف اتاق را بیشتر بگردد خیلی منطقی‌تر به‌نظر می‌رسید اما هدفمان این بود که زوتر به ماجرای اصلی برسیم.

* اصلا شخصیتی مثل فرشته، که یک خرده‌فروش مواد است و به‌عنوان ساقی در مهمانی‌ها حضور پیدا می‌کند و مدام در پی دسیسه‌چینی برای بهره‌جویی است، می‌تواند یک دفترچه خاطرات داشته باشد؟

معظمی: سر همین دفترچه خاطرات، سه‌روز من و عباس نعمتی و عباس ریاحی صحبت می‌کردیم. یک‌جایی از قصه، نویسنده‌ها گفتند که فرشته دفتر خاطرات دارد. خود من گفتم چرا فرشته‌ای که کارگر مرکز زباله است و خرده‌فروشی مواد می‌کند باید دفترچه خاطرات داشته باشد؟ بعد سکانس‌هایی اضافه کردند که نشان می‌داد فرشته، کارگر ساده و به‌شدت پرتلاشی بوده که برای حق دیگران با شهاب می‌جنگیده و پشت کارگرها می‌ایستاده.

ریاحی: این را هم در نظر بگیرید که وجود تضاد در شخصیت، جذابیت آن را بیشتر می‌کند. اتفاقا موادفروشی که دفترچه خاطرات داشته باشد، حتما شخصیت پیچیده‌تر و جذاب‌تری از یک موادفروش کلیشه‌ای به‌نظر می‌رسد.

* در قسمت چهل‌ویکم که انتقادهای زیادی درباره آن در رسانه‌های مختلف مطرح شد، با یک‌سری اتفاق‌های غیرمنطقی روبه‌رو بودیم. از یک طرف شخصیت سهیل را می‌بینیم که می‌ایستد جلوی پنجره و طوری که همه بتوانند او را از بیرون ببینند، فلش حاوی اطلاعات را از برهان تحویل می‌گیرد و آن را داخل یک قاب عکس مخفی می‌کند و بلافاصله پشت تلفن جای فلش را به ترانه می‌گوید. بعد از آن، به قتل می‌رسد و ترانه همان موقع سر می‌رسد و میله آهنی آلت قتل را برمی‌دارد و زن و مرد همسایه سربزنگاه او را می‌بینند.

همه‌ اینها به اضافه ماجرای پیداشدن حافظه موبایل توی صندوقچه، طوری کنار هم چیده شده که فقط می‌توان اینطور دریافت کرد که نویسنده و کارگردان قصد داشته‌اند به راحت‌ترین شکل ممکن گره‌ها را باز کنند و داستان را پیش ببرند.

معظمی: شما می‌گویی چیدمان اما شاید سلیقه من این بوده که برهان و سهیل پشت پنجره، فلش را رد و بدل کنند.

* بحث سلیقه نیست. شما شخصیت‌ها را کنار پنجره آوردید تا ناظر بیرونی، خیلی راحت بتواند آنها را ببیند.
شاید آن موقع به چیزهایی فکر می‌کردم که بعدها نتوانسته است اتفاق بیفتد و مسئله طور دیگری پیش رفته است. می‌دانم توجیه خوبی نیست برای یک کارگردان اما باید بگویم که بله، خودم به عمد قصد داشتم آنها را در یک شرکت شیشه‌ای بگیرم که شهرام بتواند آنها را از پشت شیشه ببیند. راستش هرطور دیگری فکر کردم نتوانستم به موقعیت دیگری جز این برسم. لوکیشن دیگری وجود نداشت که این امکان را به ما بدهد.

ریاحی: درباره مرگ سهیل صحبت زیاد است اما یک مسئله وجود دارد به اسم واقعیت سینمایی. شما نمی‌توانید واقعیت زندگی روزمره را با واقعیت سینمایی مقایسه کنید. وقتی مخاطب واقعیت سینمایی را به‌عنوان قرارداد قبول می‌کند با آن منطق می‌تواند تمام این اتفاق‌ها را بپذیرد اما در شرایط عادی ماجرا فرق می‌کند.

* البته اعتراض‌ها فقط به حذف این شخصیت نبود و مخاطبان بیشتر به شیوه حذف آن انتقاد داشتند.
ریاحی: بله اما از همه مهمتر این است که کاراکتر آنقدر دوست‌داشتنی بوده که باعث این سروصدا شده.
معظمی: این ماجرا برای من تجربه‌ای شد که اگر بخواهم دوباره کاری در تلویزیون بسازم، سعی می‌کنم شخصیت دوست‌داشتنی را نکشم.

* یکی از ایرادهایی که به کار گرفته شده، زیاد بودن حجم تلخی و خشونت آن است.
محمود معظمی:‌ متاسفانه این خشونت و تلخی، جزو اصول و قواعد ژانری است که داریم کار می‌کنیم. تازه بچه‌ها خیلی سعی کردند از تلخی دوری کنند یا زودتر بگذرند اما واقعا اجتناب‌ناپذیر است و همین مسئله هم کار ما را خیلی سخت‌تر کرد. به‌هرحال داستان جنایی، نیاز به خشونت دارد و از طرفی ما باید خشونت را در تلویزیون کم نشان دهیم.

کدخبر: ۲۷۵۱۶۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر