کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۹۰۲۸۸
تاریخ خبر:

باشگاه ‌مشت‌زنی| شوفر تاکسی فقط بچه ریو

روزنامه هفت صبح، ابرهیم افشار | یک: ما بازی بد زیاد دیدیم به عمرمان. بازی زشت. بازی کریه. بازیِ از پیش بازنده. نه فقط از تیم‌‌های خود که از خارجکی‌‌ها هم. مثلا برزیل یادم هست، این غول زیبا هم روزی چنان بازی بد و مضحکی از خود نشان داده بود که شوفرتاکسی‌‌های فرودگاه ریو علنا خجالت کشیده‌‌ بودند از اینکه سوارشان کرده و به منزل برسانند. سنگ روی یخ‌‌شان کرده بودند. هنوز آن بريده روزنامه 26 ارديبهشت 1357 را در آرشیوم دارم.

روزنامه رستاخیز که از ريودوژانيرو گزارش داده بود «تيم ملي برزيل كه خودش را براي جام‌‌جهاني آرژانتين 1978 آماده مي‌‌كند وقتي به ريو رسيد حتي يك نفر هم به استقبال‌‌شان نيامده بود.» آن روز حتي رانندگان تاكسي هم كراهت داشتند از اينكه ستاره‌‌هاي برزيل را سوار كرده و به خانه‌‌هاشان برسانند. اين روزنامه نوشته بود: «دلخوري مردم برزيل به خاطر بازي بد شنبه‌‌شب تيم ملي اين كشور است كه در نهايت فقر با يك تيم محلي صفر- صفر كرد.

مردان كوتينهو (مربي برزيل) در اين بازي فقط سه بار در طول نود دقيقه شوت زدند و ترديد در همه جناح‌‌ها به چشم مي‌‌خورد. دوندگي‌‌هاي بيهوده، عدم‌‌تفاهم و پاشيدگي، ترسيم كاملي از چهره برزيل در اين شب بود. روزنامه‌‌هاي برزيلي با تيترهاي درشت مردافكن به استقبال اين بازي رفتند. آنها نوشتند كه در نزد ما همبستگي و سرعت مرده بود و روشن‌‌بيني و قدرت بازي‌‌سازي اصلا وجود نداشت. روزنامه‌‌هاي برزيل همچنين نوشته بودند كه ما هرروز تجربيات خود را در اختيار مربيان اين تيم قرار مي‌‌دهيم اما آنها گوش‌‌شان بدهكار نيست و همچنان در جهل مركب به سر مي‌‌برند.»

دو: با اینکه ديگر فوتبال برايم به یک چيز انتزاعي، علي‌السويه و ملال‌انگيز تبدیل شده است اما دارم مجسم می‌‌کنم آیا شوفرتاکسی‌‌های تهرانی هم با این بازی زپرتی که تیم ملی مقابل انگلیس انجام داد اگر به پست بازیکنان ایرانی بخورند در همان نقش همکاران ریویی خود ظاهر می‌‌شوند یا نه؟ شوفرهايي كه روزگاری دخل روزانه‌‌شان رابطه معكوس با عشق‌‌شان داشت. عشقي فراتر از همه زمان‌‌ها و مكان‌‌ها. عشقی در حد قربان‌‌شدگي مطلق.

سه: ما شکست شش‌‌تایی زیاد دیدیم به عمرمان. مفتضحانه‌‌ترين‌‌شان باخت تلخ 6-1 در سال 1950 در استانبول بود كه تنها گل‌‌مان را امير خليلي به ثمر رساند. سال 1329 در استادیوم مدحت‌‌پاشای استانبول. مربی‌‌مان آقای حسین افندی بود. همان مرد اروپادیده و نجیب‌‌زاده که ابتدای بازی با ترکیه، پاکتی لاک و مهرشده از جیبش بیرون آورد و گفت «ارنج توی قوطی‌‌ست و از تهران ترکیب را چیده‌‌اند». بعد از آن باخت سنگین 6-1 بود که او خود را کنار کشید و بازی دوم را خود بازیکنان مجرب تیم ارنج‌‌چینی کردند و شکست کمرنگی خوردند.

چهار: ما بازیکنانی به عمرمان دیده‌‌ایم که شش تا خورده‌‌اند و همچنان هرهر و کرکرشان هم بلند بوده است. نمونه‌‌اش بایرمونیخی که در تهران دهه پنجاه شش‌‌تایی شد. همان بایرنی که پادشاهانی چون قیصر بکن‌‌باوئر داشت و بمب‌‌افکن کبیرشان جناب گردمولر را هم به تهران آورده بودند و بعد از خوردن شش گل از منتخب تهران، زیاد هم دمغ نشدند. برای آنها بازی در خاورمیانه چنان علی‌‌السویه بود که از دهان بسیاری‌‌ از ستاره‌‌هاشان در میدان، بوی نجسی!

می‌‌آمد و قشنگ تابلو بود که مخ‌‌شان از تاثیر زیاده‌‌روی در نوشیدن الکل شب قبل هنوز پاک نشده و بفهمی نفهمی، کمی هم در چمن تلوتلو می‌‌رفتند! آن شش گلی که ما در تهران -روز جمعه 9 تیر1351- به بایرن‌‌مونیخ زدیم و بازی 6-3 تمام شد چنان به جوان‌‌های تهرانی چسبید که فردایش هر جا بازیکنان مونیخ را در خیابان می‌‌دیدند با انگشتان دست خود عدد شش را نشان می‌‌دادند و آن بی‌‌غیرت‌‌ها هم می‌‌خندیدند!

پنج: ما به عمرمان گلباران تیم‌‌های خود را زیاد به تماشا نشسته‌‌ایم (البته جام‌جهانی فرق می‌‌کند). مثلا تیم ملی‌‌مان که دائم به قربانش می‌‌رویم، خودش یکبار 11 گل از همسايه شمالی‌‌ خورده و تهران چنان سوگوار شده که بعدش دیگر فوتبال ایران کاملا به محاق تعطیلی رفته و تا سال‌‌های سال کسی جرات نمی‌کرده درباره برگزاری یک بازی فوتبال حرف بزند.

الان از آن بازی یازده تایی سال 1308 چیزی حدود 93 سال می‌‌گذرد و ما هرگز به صرافت نیفتاده‌‌ایم برایش جشن سالگرد بگیریم و برای شادی روح خان‌‌خانان و عبدالله شوتی و اکبر توفان و احمد خوکی، شمعی روشن کنیم. حریف آن روز ما تیم کلنی بادکوبه بود که در بازی‌‌های رفت، ما را مهمان کرد و اولین تیمِ خارج رفته ما در سال 1305 آنجا در باکو چندبازی را به میدان رفت و باخت و به کشور برگشت. تقریبا سه سال بعدش بود که ما به صرافت افتادیم برای جبران آن باخت‌‌ها، دعوت‌‌شان کنیم به تهران که ناگهان در گرداب‌‌شان غرق شدیم. یک بازی را یازده تا خوردیم و دو بازی دیگر را هم با سه گل و چهار گل باختیم و این شکست‌‌های مفتضحانه چنان رضاخان را عصبی کرد که دیگر نمی‌‌شد جلویش از فوتبال حرف زد.

شش: آن‌هایی که هی شعار شش‌‌تایی‌‌ها شش‌‌تایی‌‌ها را لقلقه زبان خود کرده‌‌اند لابد خبر نداشته‌‌اند که نسل اول ستاره‌‌های پرسپولیس خودمان هم یکبار هشت‌‌تایی شده‌‌اند. آن وقت‌‌ها آنها هنوز در پیکان بازی می‌‌کردند و با این تیم قهرمان تهران شده بودند که در اولین سفر تفریحی‌‌شان به اروپا، هشت گل از کریستال پالاس خوردند و مست شدند. سیاست باشگاه پیکان این بود که خبر شکست هشت‌‌گله در مطبوعات بازتاب نیابد. بعدها بهرام مودت گلر قدیمی پرسپولیس در مصاحبه‌‌ای با دنیای ورزش درباره بازی با پالاس از این کاریکلماتور استفاده کرد که «آنقدر گل خوردم که مست شدم».

هفت: اینکه ما سیدحسین حسینی را به خاک سیاه بنشانیم یا هرچه نابدتر نثار روزبه چشمی و علی کریمی (نیمه اول) و جهانبخش و الباقی شبه‌‌پلنگان ملنگ در آن بازی کنیم به نظرم ما را از دلایل اصلی شکست دور می‌‌کند. شاید روزگاری پرده از این برداشتیم که بر سر این تیم چه بلایی آمده بود. یا آنها خود در زمانه کهنسالی، پشت‌‌پرده‌‌های محرمانه این بازی را روی داریه بریزند. این تیم پیش از آنکه داور سوت بزند شش‌‌تایش را خورده بود. بدون سالاد مارمالاد.

کدخبر: ۴۹۰۲۸۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر