بازی روی اعصاب سینما با مرگ کودک!
روزنامه هفت صبح، احمد رنجبر/ مرجان فاطمی | یک پرونده درباره فیلمهایی که درام آنها بر پایه مرگ کودک شکل گرفته است. این گزارش به مناسبت اکران «پیلوت» آماده شده و در پی آن است تا ببیند، آیا استفاده از مرگ در هرکدام از این فیلمها دلیل منطقی داشته یا صرفا برای بازی با احساس مخاطب بوده است؟
در یک اتفاق عجیب، سینمای ما در دهه اخیر شاهد فیلمهایی است که درام آنها بر پایه مرگ کودک شکل گرفته. نمونه تازهاش فیلم سینمایی «پیلوت» ساخته ابراهیم ابراهیمیان است که از ابتدای مهرماه روی پرده رفته. پیشتر فیلمهای دیگری برای نمایش قصه خود از مرگ کودک بهره برده بودند که در پرونده امروز به آنها پرداختهایم.
اساس گزارش این است که آیا بهرهبردن از قصه مرگ یک بچه در فیلم لازم بوده یا خیر؟ و اینکه اگر پاسخ مثبت است، نمیشد صحنه مرگ را نشان نداد و به اثر مرگ بسنده کرد؟ در غالب فیلمها میشد پای مرگ بچه را وارد نکرد. وانگهی میشد صحنه مرگ را نشان داد. کارگردانها اما برای غلیان بیشتر احساس مخاطب چنین میکنند و غالبا هم با واکنش منفی مخاطبان مواجه میشوند.
.*** فیلم هفتدقیقه تا پاییز / ۱۳۸۸
* جایگاه مرگ کودک در درام: «هفتدقیقه تا پاییز» داستان زندگی دوخواهر و دو خانواده است. خواهر بزرگتر، میترا(هدیه تهرانی) عکاس و فیلمبردار مراسم عروسی است و برای فیلمبرداری عازم تنکابن. خواهر کوچکتر مریم(خاطره اسدی) است که با همسر و خانوادهاش به مشکل برخورده و به خانه خواهر بزرگتر آمده است. میترا و همسرش تصمیم میگیرند سفر میترا به تنکابن را به یک سفر خانوادگی تبدیل کنند و مریم و فرزندش را نیز با خود میبرند. در بین راه تصادفی پیش میآید و فرزند میترا میمیرد.
* چگونگی نمایش مرگ کودک: در مسیر سفر تصادفی رخ میدهد و بچه میترا کشته میشود. همسر او برای نجات بچهها اولویت را به بچه خود نمیدهد و درادامه همین تبدیل به یکی دیگر از معضلات این زوج میشود. صحنه تصادف کوبنده است و واکنش پدر و مادر از مرگ فرزند تلخ و گزنده. صحنه دلخراش فیلم جایی است که دست چرک و سوخته دختر بچه از زیر ملحفه معلوم است!
* اینهمه تلخی لازم بود؟ «هفتدقیقه تا پاییز» فیلم تلخی است. با اینحال کارگردان مرگ کودک را هم در فیلمش قرار داده تا کام مخاطب دوچندان تلخ شود! بدون مرگ دختربچه هم میشد مفهوم مورد نظر را منتقل کرد: «هفتدقیقه تا پاییز» روایت بنبستهای زندگی آدمهای معمولی است که برای نجات خود چارهای جز همدلی و مهربانی ندارند. با اینحال کارگردان یک بدبختی عجیب دیگر یعنی مرگ دختربچه را به معضلاتشان اضافه کرده است… . کارگردان برای تزریق حس امید در پایان از این مرگ استفاده میکند. پدر و مادر کودک برایش جشن تولد میگیرند تا نشان دهند در عین تلخی زندگی ادامه دارد!
* کیفیت فیلم: بهزعم غالب منتقدان «هفتدقیقه تا پاییز» فیلمی متوسط است. فیلمی است که در لحظات زیادی سینمای اصغر فرهادی را یادآور میشود اما خیلی زود بدلیبودن آن به چشم میآید. در فیلم شاهد شک و قضاوت هستیم اما محلی برای تفکر مخاطب باقی نمیگذارد. هدیه تهرانی با این فیلم بعد از سالها به سینما بازگشت ولی تبدیل به یکی از آثار بد کارنامهاش شد.
* وضعیت گیشه: خرداد ۸۹ «هفتدقیقه تا پاییز» اکران عمومی شد و حدود ۴۵۰میلیون تومان فروش کرد. این رقم برای روزهایی که گیشه سینما شرایط خوبی نداشت، فروش بدی نیست.
*** مرگ کسب و کار من است / ۱۳۸۹
* جایگاه مرگ کودک در درام: رای اینکه پی ببریم کارگردان چه استفاده دراماتیکی از سوژه مرگ کودک کرده است، باید قصه فیلم را مرور کنیم. داستان «مرگ کسب و کار من است» درباره سهجوان است که برای امرار معاش وارد یک کار غیرقانونی شدهاند. آنها کابلهای برق را میبرند و میفروشند. یکی از پیرمردهای روستا معترض میشود و همین زمینه درگیریشان را فراهم میکند. عطا(امیر آقایی) با بیل به پیرمرد حملهور میشود و برای فرار از مهلکه به خانه میآید. دختربچه اش را برمیدارد و در زمستان یخبندان به دل کوه
میزند.
* چگونگی نمایش مرگ کودک: در «مرگ کسب و کار من است» پدر و دختربچه را درحالی میبینیم که از همان ابتدای فرار، گرفتار سرما شدهاند. هرچه پیش میرویم بر شدت برف و بوران اضافه میشود. دخترک آرامآرام بیرمق میشود و پدر فریاد میزند که نخواب! درنهایت او سرما را تاب نمیآورد و جان خود را از دست میدهد.
* اینهمه تلخی لازم بود؟ نه! برای نمایش مصائب یک مرد نیازی نیست تا این حد بیرحم بود. کارگردان خواسته با واردکردن دختربچهای زیبارو، بیش از پیش احساس مخاطب را برانگیزد. درحالی که نمایش گرفتاری خود مرد در برف و بوران بهخوبی گویای وخامت حال او بود. حضور دختربچه فقط و فقط اعصاب مخاطب را بههم میریزد. وانگهی مرد قصه عبوس است و در ابتدای راه با دخترش تندمزاجی میکند. قهر طبیعت مرد را آرام میکند و مثلا با دخترش مهربان میشود! برای نمایشدادن این مفهوم نیاز به این حجم از خشونت
بود؟!
* کیفیت فیلم: «مرگ کسب و کار من است» از نظر قاببندی و نیز بازیها واجد ویژگیهای مثبت است اما وقتی پای یک دختربچه و مرگ او درمیان باشد، همه ارزشهای فیلم از بین میرود.
* وضعیت گیشه: فیلم سال ۹۰ اکران عمومی شد ولی مورد استقبال قرار نگرفت. «مرگ کسب و کار من است» درنهایت در میان ۷۰فیلم اکرانشده سال رتبه ۶۲ را بهدست آورد! این فیلم در تهران فقط ۲۴میلیون و ۲۰۰هزار تومان فروخت. با احتساب قیمت بلیت در سال ۹۰، «مرگ کسب و کار من است» فقط ۸,۰۶۷ مخاطب داشته
است.