امام موسی صدر؛ از بیروت تا نجف،تا تهران
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | شیوه فعالیت امام موسی صدر او را الگوی رفتاری بخشی از روحانیون نواندیش قرار میدهد.روحانیونی که در دهه ۴۰ و ۵۰معتقد به فعالیتهای مسلحانه و قهرآمیز نبودند و کار تبلیغاتی را قبول داشتند و از ارتباط گرفتن با برخی سرشاخههای فرهنگی دولت پهلوی ابایی نداشتند؛اینها در واقع فعالیتهای لجستیکی را انجام میدادند. مثل آیتالله بهشتی، مطهری و در نسل بعدی هم حجتالاسلام خاتمی.
امام موسی صدر هم مهمترین چهره این جریان بود که وقتی در اواخر دهه ۳۰ به لبنان رفت و آنجا به سروسامان دادن اوضاع شیعیان این کشور مشغول شد، تصمیم گرفت ارتباط خود را با دولت ایران بهعنوان تنها دولت شیعه جهان حفظ کند. پس حداقل تا سال۵۶ ،مناسبات امنیتی را لحاظ میکرد و بهخصوص در مورد روابطش با آیتالله خمینی محتاطانه رفتار میکرد. خواهرزاده او عروس خانواده خمینی بود و پسرعمویش از روحانیون سرشناس عراق و خواهرزاده دیگرش همسر سیدمحمد خاتمی.
او در چنین شرایطی و با اولویت دادن اوضاع شیعیان لبنان، ملاحظات خاص خود را داشت. به ملاقات محمدرضا پهلوی رفت؛ نامههای رسمی و با حفظ القاب شاهانه به دربار و اسدالله علم مینوشت و سعی میکرد در شکل رسمی هویت خود را از نهضت آیتالله خمینی جدا کند.اما با این حال در طول دهه۵۰ برای کمک به چهرههایی از یاران امام خمینی که به دمشق و بیروت پناه میآوردند اقدامات گستردهای انجام میداد.
موسی صدر ۲۷سال از آیتالله خمینی کوچکتر بود و در تمام مدت ارادت و احترام خود را نسبت به آیتالله خمینی حفظ میکرد، هرچند نگران جایگاه و نفوذ خارقالعادهاش در لبنان و سوریه و حتی عربستان سعودی بود.ماجرای اختلافنظر شدید او با مصطفی خمینی دیگر به تاریخ پیوسته است.دلایلش را یکبار قبلا نوشتهام.خودداری موسی صدر از اعلام آیتالله خمینی بهعنوان یکی از پنج مرجع تقلید شیعیان لبنان در دهه ۴۰ و ملاقاتی که با محمدرضا پهلوی در سال ۵۰ انجام داد ( برای جلوگیری از اعدام حنیفزاده و بدیعزادگان که موفق نشد اما به جایش به آزادی چند روحانی جوان ازجمله حجتالاسلام هاشمیرفسنجانی از زندان کمک کرد.) از دلایل کدورت رابطه این دو نفر بود.
او در سال ۱۳۵۶ نامهای به اسدالله علم وزیر دربار مینویسد که در بخشهایی از آن آمده:«جناب اجل آقای امیر اسدالله علم دام عمره وزیر دربار شاهنشاهی ایران، سرور محترم شنیدم کسالتی وجود عزیزت را میآزرده. امیدوارم رفع شده باشد.مسلما با آنهمه روابط، آنگاه که خبر از گزندی بر وجودت میرسد پریشان شده دعا میکنم. نه آخر، عمر دوستی ما از ۵۰ سال تجاوز میکند، که از عمر من و شما بیشتر است.از این جهت این روابط با عمق بیشتری بهرغم حوادث باقی مانده.امید که در خدمت مردم و کشور به کار میافتد و در خدمت شیعیان… خواستم ضمن این گزارش مختصر،از همت والای شاهنشاه نیز کمک بگیرم،خاصه آنکه جنوب لبنان وضعی خطرناک و دردناک دارد و اگر کمکی نتوانیم بکنیم، یأس در این منطقه مشکلات زیادی ایجاد میکند. آرزو دارم که این موضوع با وضوح کامل و با امانت و محبت به عرض برسد…در اواخر این ماه (ژوئن) سفری به اروپا برای علاج میروم.آیا میتوانم با شما یا نمایندهای از جانب شما ملاقات کنم. سلام به همه میرسانم. بهخصوص احترامات فائقه را پیشگاه شاهنشاه و ایشان و شما را به خدا میسپارم؛ به امید دیدار.»
اما از آنسو کمکهای موسی صدر به انقلابیون برای احراز هویت و پاسپورت و راحتی تردد در خاورمیانه از چشم ساواک دور نمانده بود.برای همین محمدرضا یک بار در مورد امام موسی صدر علنا از اسدالله علم خواسته که «سرش را به دیوار بکوب».
در سال ۵۴ در اوج کدورتها بین بیت آیتالله خمینی و موسی صدر،آیتالله خمینی از طریق هاشمیرفسنجانی پیام ویژهای برای امام موسی صدر ارسال میکند و از او میخواهد که رفتار مردمیتری داشته باشد:بهتر است بیشتر با مردم و شیعیان لبنان ارتباط برقرار کنید،حتی اگر بتوانید یک وعده نماز جماعت در یکی از مساجد اقامه کنید…امام خمینی این جمله را هم اضافه کرده بودند که دکتر مصدق با اینکه آخوند نبود اما به دلیل ارتباط نزدیک با مردم از محبوبیت برخوردار بودند اما در مقابل مرحوم کاشانی با اینکه آخوند بود اما به دلیل ارتباط کمتر با مردم و سیاسی شدن کمتر مورد حمایت عامه بود.
اما هرچه هست با آغاز انقلاب در زمستان ۱۳۵۶، امام موسی صدر هم غافلگیر شده بود، چون هرگز چنین اتفاقی را نه خودش و نه دست راستش (دکتر چمران) پیشبینی نمیکردند. فکر نمیکردند که جریان انقلابی شیعه در ایران زودتر از لبنان و عراق نتیجه بدهد و رهبریت حرکت شیعه در دستان آیتالله خمینی قرار بگیرد. در همین دوران است که آیتالله بهشتی و مطهری و خاتمی جوان (که بیش از یک دهه به جریان آیتالله خمینی ارادت داشتند) هم به شکل علنی به جریان انقلاب پیوسته بودند.
اما امام موسی صدر وقت چندانی برای حضور موثرتر در جریان انقلاب نیافت.از او مقالهای به یادگار مانده در لوموند در حمایت از انقلاب و یک گفتوگوی تلفنی با پسرعمویش باقرصدر در نجف بر لزوم حمایت از حرکت آیتالله خمینی. او در شهریور ۱۳۵۷ در سفر به لیبی ربوده شد.آیتالله خمینی طی پاییز و زمستان سال ۵۷ با تلگرامها و نامههای ویژه به یاسر عرفات، معمرقذافی و حافظاسد پیگیر وضعیت امام موسی صدر شدند.
در این میان ارادت حجتالاسلام محمد منتظری به لیبی و نفوذی که در بیت پدر خود داشت موجب شد تا در سالهای پس از انقلاب پیگیریها از دولت لیبی با وقفههایی روبهرو شود.بهخصوص که چهرههایی مثل خلخالی،جلالالدین فارسی و مهمتر از همه موسوی خوئینیها و محتشمیپور هم به شکلی بنیادین با جریان میانهرو در تخاصم بودند.از دولت بازرگان تا دکتر چمران و حتی آیتالله بهشتی.