اصرار به تقلیلگرایی از کجا ناشی میشود؟
روزنامه هفت صبح، آرش پورابراهیمی | آنچه طی یک هفته گذشته در استان سیستانوبلوچستان روی داده تلخ و نگرانکننده است. مطالبه عمومی برای بررسی حادثه، برخورد با خاطیان احتمالی، دلجویی از قربانیان و تلاش برای پیشگیری از وقوع حوادث مشابه هم مطالبه بجایی است. اما هنگام بحث درباره عوامل شکلگیری این واقعه تلخ، اقتصادخواندهها باید مراقب باشند که به دام تقلیلگرایی بیش از حد نیفتند. درست است که آنچه در نزدیکی سراوان روی داده به طور خاص سوختبران را دربر میگیرد اما تقلیل این واقعه به سیاست قیمتگذاری سوخت میتواند گمراهکننده باشد.
شکی نیست که ثابت و پایین نگه داشتن قیمت سوخت انگیزه اقتصادی برای حمل سوخت به آنسوی مرزها و فروش آن را ایجاد میکند. البته دولت تقریبا ۱۵ماه قبل تلاش کرد که این مشکل را تا حدی مرتفع کند، اما افزایش نرخ ارز دوباره باعث شد که بنزین داخلی در مقایسه با قیمت بنزین در خارج بسیار ارزان باشد. چنین سیاستی قطعا به افزایش رغبت ساکنان محلی به سوختبری انجامیده، اما تقلیل دادن کل مشکلات این استان به سیاست سوختی دولت کمکی به حل این بحران نمیکند.
حل مشکلات استان سیستانوبلوچستان نیازمند نگاهی جامعتر است که ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، امنیتی، جغرافیایی و تاریخی منطقه را دربر بگیرد. اقدامات دولت در قیمتگذاری سوخت یکی از آخرین مراحل زنجیرهای از ناکامیهای سیاستی است که به وضعیت فعلی استان انجامیده است.
اما این علاقه و اصرار اقتصادخواندهها به تقلیلگرایی از کجا ناشی میشود؟ احتمالا بخشی از آن به شیوه آموزش عالی اقتصاد بازمیگردد. دانشجویان اقتصاد میآموزند که تقریبا هر مسئلهای را تا جای ممکن ساده کنند تا قابل حل باشد. حتی پیچیدهترین مدلهای اقتصادی مانند مدلهای تعادل عمومی پویای تصادفی هم بر پایه فروضی نسبتا ساده و جهانی تقلیلیافته ساخته شدهاند. قاعدتا چنین شیوههایی کاربردهای بسیاری دارند. بالاخره بانکهای مرکزی برای تخمین نتیجه سیاستهایشان به مدلهایی اقتصادی نیاز دارند.
اما همانطور که دنی ردریک (استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه هاروارد) شرح میدهد، اقتصادخواندهها خیلی مواقع به اشتباه مدل را بهجای جهان واقعی میگیرند و پیچیدگیهای جهان واقعی را فراموش میکنند. جالب اینجاست که دانشجویان اقتصاد در مقطع تحصیلات تکمیلی به خوبی میآموزند که چگونه از مدلهای کینزین بهره بگیرند، اما به ندرت میتوان اقتصادخواندهای را یافت که متنی را از جان مینارد کینز خوانده باشد.
به همین خاطر هم هرچند مدلهای نئوکینزین در دپارتمانهای اقتصاد رواج دارند، اما جای خالی نگاه چندوجهی و عمیق کینز در میان اقتصادخواندهها مشهود است. اما مشکل از جایی آغاز میشود که اقتصادخواندهها از دپارتمانهای اقتصاد فراتر میروند و با اعتمادبهنفسی مثالزدنی تقریبا درباره هر مسئلهای دست به پیشبینی میزنند و راهکارهای سیاستگذاری ارائه میدهند؛ فرقی هم نمیکند که این مسئله همهگیری ویروس کرونا باشد یا روابط بینالملل یا محرومیتزدایی از استان سیستانوبلوچستان.
شاید این تقلیلگرایی بیضرر به نظر برسد، اما در وضعیتی که سیاستگذاران دنبال راهحلهای فوری میگردند، احتمالا راهحلهای سادهانگارانه اقتصادخواندهها بهتر شنیده شده و چهبسا به کار گرفته شوند. لارس پیتر هانسن (برنده نوبل اقتصاد) اعتقاد دارد که «اقتصاددانان هنگامی که میخواهند بر سیاستی تاثیر بگذارند احساس میکنند که باید خیلی با اطمینان درباره آن سیاست حرف بزنند.»
چنین اطمینانخاطر بیپایهای میتواند به گمراهی سیاستگذاران منجر شده و در نهایت به راهکارهای گمراهکننده و بیفایدهای ختم شود.
محرومیت شکلگرفته در استان سیستانوبلوچستان مسئلهای پیچیده و چندوجهی است. تقلیل دادن آن به شیوه قیمتگذاری سوخت هم کمکی به حل مسئله نمیکند. اتفاقا یافتن راهحل برای این محرومیت از جایی آغاز میشود که سیاستگذاران پیچیدگیها و بیاطمینانیهای مربوط به آن را بپذیرند.