از کدام «مردم» حرف میزنیم؟
روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی | عدهای برای مردم در جشنواره شرکت نمیکنند و عدهای برای مردم شرکت میکنند. یک نفر برای مردم علیه دیگری حرف میزند، یک نفر به احترام مردم حرف نمیزند. یک نفر از آثار مردمیاش دفاع میکند، یک نفر همان آثار را مردمی نمیداند. راستش از این مفهوم گنگ و بیپایان «مردم» آنقدر خستهایم که دیگر نمیدانیم اصلا «مردم» کیست و «مردمی» چیست.
فقط میشود تا همین اندازه پرسید که آیا بازار «مردم» همچنان برای مردم داغ است؟ یعنی هنوز هم این مردم بهواسطه پشتیبانی کلامی عدهای، کنارشان میایستند؟ شاید هم بتوان نوعی پوپولیسم قاب گرفته را در جروبحثهای پایانی جشنواره امسال دنبال کرد و در نهایت هم به هیچ چیز نرسید.
تنها دستاوردی که از این جر و منجر میماند این است که عدهای هنوز هم فکر میکنند با پرچم «مردم» میتوانند نمایندگان موهومشان باشند. برای همین واقعا امیدوارم تعبیری نو به جای «مردم» ساخته شود بلکه دستکم از این بازی تکراری رها شویم. چون این مردم همان مردمی هستند که فلان بازیگر به فکرشان است و در مقابلشان سر تعظیم فرود میآورد.
اما در عین حال همان مردمی هستند که میلیونی به پیجهای فلان بازیگر حملهورند. پس ما از کدام «مردم» صحبت میکنیم؟ تناقض موجود در این گزاره را چطور میشود حل کرد؟ چون شما برای رسیدن به طرفداران میلیونی ناچار به تعریف و تمجید از همان طرفداران میلیونی هستید درحالیکه در درون خودتان میدانید بخشی از این طرفداران، حتی انتقادی کوچک را برنمیتابند.
گاهی هم حزب بادند. برای همین ناچار متوسل میشوید به یک تعبیر گنگ و موهوم به نام «ملت» یا «مردم» تا از بخشی از همان مردم فرار کنید! این محصول دستاویز قرار دادن امری است که از همان ابتدا گمان میکردیم تعریف مشخصی دارد یا گمان نمیکردیم و پشت آن سنگر میگرفتیم.
گلیم سیاست متأسفانه در همه جای کشور پهن است و پروژه «مردم» هم بخشی از همین سیاست است. نمایندهای را فرض کنید که در سخنرانی خود برای سربلندی مردم، داد سخن سر میدهد اما در همان جلسه بهراحتی به جزء کوچکی از همین مردم توهین میکند. بعد هم اگر بپرسید چرا چنین کرده، توجیه میکند که این فرد از «مردم» نیست.
در واقع مفهوم «مردم» تودهای سیال و معناگریز شده است که به نفع شخصی میتوان آن را شکل داد و قالب گرفت و به خورد مردم داد! سینماگر، بازیگر، کارگردان و دستاندرکاران همین سینمای ایران هم در حال قالبگیری «مردم» هستند. برای راضی نگه داشتن بخشی از افکار عمومی، پشت مفهوم «مردم» پنهان میشوند و یا برای نجات «مردم» از یأس موجود، انتقاد میکنند.
شاید لازم باشد یک نفر بیاید و انسانیت را بازتعریف کند. انسان کیست و تعامل او با انسانهای دیگر چیست؟ دایرهای که انسان بودن و هنرمندی را به هم متصل میکند کجاست؟ آیا «مردم» همیشه باید از یک هنرمند «راضی» باشند؟ و اگر پاسخ چنین پرسشی مثبت است، پس فردیت گرهخورده با هنر و هنرمند را چطور میشود بازشناخت؟
بنده توان پاسخ به این پرسشها را ندارم اما به این نتیجه رسیدهام دستکم برای برداشتن اولین گام در راه صداقت، بهتر است خودمان را از واژه «مردم» تبرئه کنیم. چون فعلا که «مردم» دستاویزی هستند برای مطامع، خشمها، کینهها، انتقامها، وسوسهها و نقشههای ما علیه همدیگر. شاید بعدها کارکرد این نقاب تغییر کند. فعلا اما آن را برداریم. اینطور برای خودمان بهتر است و البته برای «مردم»!