از پدافند هوایی تا مهار تورم
روزنامه هفت صبح، آرش پورابراهیمی | سردار حاجیزاده، فرمانده نیروی هوافضا سپاه نقل میکند که در عملیات والفجر چهار، هواپیماهای عراقی روی نیروهای ایرانی زبالههای پادگانی مانند تیرآهن میریختند در حالیکه پدافند هوایی ایران توان پاسخگویی نداشت. سردار حاجیزاده در شرح میزان تحقیرآمیز بودن این اقدام میگوید:
«ما ترجیح میدادیم بمب بریزند روی سرمان ولی این کار را نکنند.» بیتردید بخشی از توان پدافند هوایی امروز ایران را باید مدیون انگیزهای دانست که در اثر همان تحقیرها شکل گرفت. به طور مشابه، میتوان آرزو کرد که به سخره گرفته شدن نرخ تورم در ایران توسط دیگران، حداقل باعث شود که در داخل کشور ارادهای جدی برای رفع مشکل تورم شکل بگیرد.
برای مثال رئیسجمهور آمریکا به تازگی گفته که میتواند مشکل تورم ایران را طی تنها ۲۴ساعت حل کند. ناخوشایندی چنین اظهارنظرهایی به این خاطر نیست که باید آنها را جدی گرفت (که نباید) یا مشکل تورم در ایران راهحلی ۲۴ساعته دارد (که ندارد) بلکه به این خاطر است که تورم یکی از اصلیترین بلایای اقتصادی است و آنطور که خسوس فرناندز-ویلاورده (اقتصاددان در دانشگاه پنسیلوانیا) میگوید، تورم حتی از رکود هم دردناکتر است و اثر روانی آن در مقایسه با رکود نه تنها بخش گستردهتری از جامعه را درگیر میکند بلکه ماندگاری بیشتری هم دارد.
شاید هواداران دولت فعلی (و به طور مشابه حامیان دولت دهم) ادعا کنند که ناکامیهای دولت در مهار تورم بیشتر به شدت تحریمها مربوط میشود تا سیاستهای اقتصادی دولت اما میانگین تقریبا ۲۰درصدی نرخ تورم طی چهار دهه اخیر و همچنین سرعت رشد کم و بیش پایدار نقدینگی طی همین دوران نشان میدهد که مشکل تورم در اقتصاد ایران بنیادینتر از آن است که بتوان آن را صرفا به تحریمها یا عملکرد یک دولت خاص نسبت داد.
اما چرا حفظ ثبات قیمتها تا این حد مشکل است؟ احتمالا به این خاطر که تقریبا هیچ دولتی نمیتواند در بلندمدت و به طور مستقیم قیمتها را تعیین کند؛ درست همانطور که مدیرعامل یک تیم فوتبال نمیتواند به طور مستقیم تعیین کند که تیمش طی فصل چند امتیاز به دست میآورد.
در واقع تنها کاری که از رئیس بانک مرکزی ساخته است به کارگیری ابزارهایی است برای اثرگذاری بر اهدافی میانی به این امید که این اهداف میانی باعث شوند که هدف نهایی که همان شاخص قیمتهاست حدودا در همان جایی قرار بگیرد که مدنظر بانک مرکزی است. تازه این را هم باید در نظر گرفت که آثار تصمیمات امروز رئیس بانک مرکزی شاید یک سال بعد روی نرخ تورم نمایان شوند.
در نتیجه میتوان دریافت که تحقق هدف نهایی مربوط به نرخ تورم آنقدرها هم ساده نیست یا آنطور که توماس ترستون، استاد اقتصاد دانشگاه شهر نیویورک میگوید، بیشتر به شلیک در تاریکی آن هم به هدفی متحرک شباهت دارد. با این حال، مهار تورم غیرممکن نیست. تصور غالب، حداقل تا پیش از دهه۹۰ میلادی این بود که اگر بانک مرکزی عرضه پول یا میزان نقدینگی را کنترل کند در نهایت نرخ تورم هم مهار خواهد شد.
بانک مرکزی آلمان در به کارگیری چنین سیاستی برای کنترل تورم کارنامه درخشانی دارد اما چنین سیاستی که به «هدفگذاری پولی» شهرت دارد زمانی موفق خواهد بود که رابطه مستحکمی میان نقدینگی و تورم وجود داشته باشد. به همین خاطر طی چند دهه اخیر، بانکهای مرکزی به جای هدفگذاری پولی به «هدفگذاری تورمی» روی آوردهاند.
در چنین سیاستی، بانک مرکزی به طور شفاف اعلام میکند که قصد دارد نرخ تورم در سال آینده را به چه نرخی برساند و سپس برای تحقق این هدف میکوشد و در این راه ابزارهایی مانند تغییر نرخ بهره بین بانکی را به کار میگیرد. نیوزیلند نخستین کشوری بود که چنین سیاستی را به کار گرفت و جالب اینکه اگر رئیس بانک مرکزی این کشور در تحقق هدف تعیین شده ناکام بماند، طبق قانون ممکن است شغلش را از دست بدهد.
اما این را هم باید به خاطر داشت که پایین آوردن نرخ تورم به خصوص در کوتاه مدت میتواند با تعمیق رکود و در نتیجه افزایش بیکاری همراه باشد و کمتر دولتی حاضر است چنین هزینهای را به جان بخرد. به خاطر داشته باشید که دو رئیس آخری که در آمریکا مجبور شدند پس از چهار سال کاخ سفید را ترک کنند به ترتیب جیمی کارتر و جرج بوش پدر بودند .
اولی نرخ تورم را به شدت کاهش داد و دومی به خاطر احساس مسئولیت نسبت به کسری بودجه از انجام وعدهاش برای کاهش مالیاتها چشم پوشید. احتمالا به همین خاطر هم پایان دادن به تورم مزمن در اقتصاد ایران، پیش از آنکه صرفا از بانک مرکزی ساخته باشد، نیازمند شکلگیری اجماع و سپس ارادهای جدی میان بخشهای مختلف حاکمیت است؛ اجماعی که شاید سختیهای امروز بتواند به شکلگیری آن کمک کند.