ارزیابی کیفی بازیگران سه سریال پربیننده
روزنامه هفت صبح | لشکر بزرگ بازیگران سینمای ایران در حال ایفای نقش در شبکه نمایش خانگی هستند. اینجا ذرهبین گذاشتهایم روی بازی بازیگران مشهور سه سریال پربیننده در شبکه نمایش خانگی.
*** خوب، بد، جلف
زوج پژمان جمشیدی و سام درخشانی در کانون این سریال هستند. جمشیدی برای اولینبار در نقشی با این حجم مبالغهآمیز از کمدی بازی میکند و طبق معمول بهترین تلاش خود را انجام میدهد، اما جالب است که در نمایش این زوج اینبار سام درخشانی است که به شکل خفیفی بار نمایشی و کمدی بیشتری از جمشیدی را بر دوش میکشد و بیترس و واهمه در نقشی مبالغهآمیز و کمدی بازی میکند.
حامد کمیلی: حامد آنقدر چهره سمپاتیکی دارد که در نقش یک قاتل حرفهای سیا هم علاقه تماشاگر را برمیانگیزد. خوب، بد، جلف فرصتی است برای کمیلی که سریعتر به همان سطحی از بازیگران درجهیک سینمای ایران برسد که سالها پیش استحقاقش را داشت برسد. نقش او در مرز سنگدلی و احساس فرصت مناسبی است برای او تا تواناییهای بازی خود را نشان دهد و او فعلا از همه این فرصت استفاده نکرده است.
فرهاد آئیش: آئیش از آن دسته بازیگرانی است که به صرف حضور روی پرده توجه تماشاگر را به خود جلب میکند. یک بازیگر کلاسیک و استاندارد که اینجا هم در بیشتر مواقع خوب است و قابلقبول.
گوهر خیراندیش: این بازیگر باتجربه در طول سریال فرصتهای کمی داشته است، اما در همین فرصتهای کوتاه هم نقشش را بدون غلط انجام میدهد.
آناهیتا درگاهی: با هر معیاری جانشین شدن ریحانه پارسا توسط درگاهی یک توفیق اجباری برای سریال خوب، بد، جلف است. اما هرچقدر در طول سریال جلو میرویم، انگار اعتمادبهنفس درگاهی بیشتر و به شکل متناقضی تمرکز او بر نقشآفرینیاش کاهش یافته. در چند قسمت اخیر درگاهی در کنترل و حفظ راکورد احساسی نقشش چندان موفق نبوده و گاه در پایینترین سطح ممکن ظاهر شده است.
امیرمهدی ژوله: او هم دقیقا مثل درگاهی است. هرجا اعتمادبهنفسش در ایفای نقش بالاست، نقش را از دست میدهد و هرجا در مقابلش بازیگر قدری وجود دارد، او کیفیت نقشآفرینیاش را ارتقا میدهد. ملاقات او با حامد کمیلی در زندان نشان میدهد که ژوله چه پتانسیل خوبی برای بازیگری دارد و برعکس در جمع گروه اراذلواوباش نقش خود را با نوعی سهلانگاری و اعتمادبهنفس مضر شکل میدهد که موجب تنزل کیفیت بازیاش میشود.
محمد بحرانی: در دو، سه قسمتی که وارد ماجرا شده، کمی حالوهوای داستان را عوض کرده. چیزی که او احتیاج دارد، کنترل بیشتر روی نقش است. او بانمک است و برای خنداندن تماشاگر نیازی به اضافهکاری ندارد.
*** دراکولا
مهران مدیری: همان مدیری همیشگی. به تازگی کسی انتظار بیشتری از او ندارد. آخرین بازیهای متفاوت او در نقش بلوتوث در قهوه تلخ بود. آن کاراکتر کارمند کمی سربههوا که مهر شخصی مدیری در دوران اوج محبوبیتش بود دیگر فراموش شده و مدیری دلباخته نقشآفرینی کاراکترهای کلاهبردار و هفتخط و خوشسروزبان است که میتواند خانمها را بفریبد. نوستالژی ما همان مدیری ساعت خوش و پاورچین است، اما دیگر به این مدیری هم خو گرفتهایم و زمانی که او آن کاراکترها را ایفا میکرد با خودمان میگفتیم چه کمدین بزرگی است، اما حالا با دیدن هیولا و دراکولا و کارهای دیگرش در این سالهای اخیر چنین توهمی نداریم.
ویشکا آسایش: او در کنار شقایق دهقان تنها بازیگران واقعی سینمای کمدی در میان زنان هستند. آسایش باهوش است و ضرباهنگ نقش را میفهمد و تلاشی برای خودنمایی و خوشظاهر بودن نمیکند. بااینحال بازی او در دراکولا افسردهکننده است. در تلاش کارگردان برای کارتونی کردن و لوده کردن همه نقشها، او هم دچار آسیب شده است و دیدن بازیاش نقطه نجاتی برای تماشاگر در دراکولا نیست.
اندیشه فولادوند: او همچنان به دنبال نقشی است که ظرفیت او به عنوان یک بازیگر را نشان دهد. نقش او در دراکولا، ایده ویژه و خاصی ندارد، اما هرچه هست نشان میدهد خانم شاعرپیشه و ترانهسرا، در عرصه کمدی کموکسری از بیشتر زنان بازیگر ایرانی ندارد.
محمد بحرانی: تقریبا همانطوری نقش آقای چمچاره را در دراکولا بازی کرده که نقش ستوان دستوپاچلفتی سریال خوب، بد، جلف را ایفا کرده است. حتی گریم تقریبا یکسانی هم دارند. تفاوتی اگر هست در نوعی حس درستکاری نقش خوب، بد، جلف است و نوعی تملق و خردهشیشه شخصیتی در دراکولا. بحرانی بانمک است، اما فقط همین. اگر موج این دوتا سریال بگذرد، شاید بحرانی در رنگآمیزی تیپ کمیک خود تجدیدنظر کند.
کمند امیرسلیمانی: از بازیگرهای باتجربه سینمای ایران که به یمن رونق شبکه نمایش خانگی این روزها پرکار شده است. او هم برای نقش خود کار چندانی نمیتواند انجام دهد. در بستر بهشدت کارتونی دراکولا، انتظارات از بازیگرها بهشدت کاهش مییابد. امیرسلیمانی هم در همین چارچوب میتواند ارزیابی شود و خب همین دیگر. در نقش زنی غرغرو و کمسواد و متظاهر و مادی و تازه به دورانرسیده. ایفای چنین نقشی برای هر بازیگر زنی در هر سطحی کار سختی نیست.
گلاره عباسی: او هم کار سختی نداشته. در نقش زن خردهگیر و تلخزبان با دهانی کمی کج. وقتی فضا اینقدر لوده و کارتونی باشد، بازی کردن، آن هم در میان آنهمه لباس فاخر و دکور و لوازم صحنه لوکس کار چندان سختی نیست.
بهنام تشکر: او با تکیه بر سبقه تئاتریاش تلاش میکند کاراکتر خود را بازی کند. فیلمنامه هم چنین فرصتی را در اختیار او گذاشته. انگار این حق را دارد که از فضای لودگی حاکم بر بقیه کاراکترها بیرون بماند. وقتی بازی میکند، کمی آرامش و تمرکز به تماشاگر مستولی میشود.
نیما شعباننژاد: او تا به اینجا بهترین بازیگر این سریال بوده. نقش بسیار خوبی برایش نوشته شده، دیالوگهای بانمکی دارد و در مرز شخصیت و کارتون حرکت میکند. بر چهره و میمیک و گفتار خود کاملا مسلط است و از اضافهکاری خود را دور نگه میدارد.
و تکمله: سری اول سریال هیولا جدا از ریزهکاریهای داستانی بهتر و کارگردانی دقیقتر و لحن جذابتر، از کادر بازیگری بسیار بهتری هم برخوردار بود. فرهاد اصلانی، شکیب شجره، گوهر خیراندیش و شیلا خداداد بازیگران خوبی بودند که جایشان در این قسمت پر نشده است.
*** میخواهم زنده بمانم
سحر دولتشاهی: دولتشاهی در این سریال نشان میدهد که چه طیف احساسی متنوعی را میتواند ترسیم کند. در جشنواره سال ۱۳۹۸ او در نقش زنی عاشقپیشه در فیلم آتابای مشخص کرد که تواناییهایش در بازیگری چه گستره وسیعی را دربر میگیرند و بعد از قورباغه، حالا در میخواهم زنده بمانم، او نمایشی باشکوه از زنی دلشکسته بر سر دوراهیهای سرنوشت ایفا میکند. نقش او به لحاظ خصوصیات اصلی بسیار شبیه به نقشی است که ترانه علیدوستی در سریال شهرزاد ایفا کرد، اما بازی دولتشاهی تکنیکیتر و عمیقتر است. شاید تنها لیلا حاتمی در این سالها توانسته باشد احساس آشفتگی و شکست را اینگونه که دولتشاهی در میخواهم زنده بمانم نمایش داده، به تصویر بکشد.
حامد بهداد: قدم محکم دیگری از سوی حامد بهداد در احیای برند بازیگریاش که در نیمه اول دهه ۹۰ از دست رفته بود. کنترلشده، مسلط و به دور از آن خودپسندیهای آزارنده شیوه بازیاش در سالهای نهچندان دور. او آنقدر مسلط است که میتوان پیشبینی کرد طیف نقشهایی که معمولا نصیب شهاب حسینی میشد، به او برسد.
پدرام شریفی: بازیگر بسیار خوبی است که بهخاطر حس صداقت و شرافتی که در بازی و صدایش متصاعد میکند، ممکن است در نقش عاشقهای دلشکسته و شریف فریز شود.
آناهیتا درگاهی: اختلاف کیفی نقشآفرینیاش در میخواهم زنده بمانم با آنچه در خوب، بد، جلف ارائه میدهد، گویای بسیاری از حرفهای ما در این مطلب است؛ سهلانگاری و بیرمقی بازیاش در خوب، بد، جلف در مقابل بازی موثر و دقیقش در میخواهم زنده بمانم.