کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۱۴۱۶۴
تاریخ خبر:

ارتکاب جرم برای دریافت مواد مجانی

روزنامه هفت صبح | مهدی ۴۵ سال دارد و در یکی از زندان‌های اطراف تهران دوران محکومیت‌اش را می‌گذراند. به جرم حمل مواد مخدر، چهار سال است که در زندان به سر می‌‌برد. در زندان بودن برایش خیلی هم راحت نبوده، چرا که از دیدار تنها فرزندش محروم مانده است. می‌گوید دوست ندارم پسرم من را در این وضع و حال اینجا ببیند.

پسر مهدی مادر ندارد، چرا که هم‌زمان با به دنیا آمدن پسرش، زنش جانش را از دست داده است و حالا حضانت فرزندش با پدر مهدی است. زندان برای مهدی خیلی هم راحت نبوده به گفته خودش در همین زندان بود که خبر دادند مادرش هم فوت شده و او چون مرخصی نداشت نتوانست به مراسمش برود. اعتیاد زندگی او را سوزاند.

به خاطر اعتیاد و حمل مواد به زندان افتاده ولی از زمانی که زندانی شده ترک کرده است. می‌گوید الان چهار سالی می‌شود که لب به مواد نزده‌ام. در سربازی سیگاری شدم. بعد از سربازی هم حشیش و سیگار می‌کشیدم. می‌گوید جایی که زندگی می‌کردم اگر حداقل سیگار و حشیش نمی‌کشیدی هیچ‌کس در محل جدی‌ات نمی‌گرفت.

سربازی‌ام که تمام شد، یکی، دو سال بعد ازدواج کردم. اما کم‌کم از حشیش به سمت تریاک کشیده شدم. زنم از دستم عذاب می‌کشید ولی نمی‌توانستم ترک کنم. از یک جایی به بعد دیگر تریاک جواب خماری‌هایم را نمی‌داد. سال ۱۳۸۸ بود. دوستانم گفتند مواد جدیدی به بازار آمــده که انرژی‌ات را حسابی بالا می‌‌برد و در ضمن احتیاج ندارد مثل تریاک بساط بچینی و حتی می‌توانی بیشــتر از گذشــته کارکنی.

منظورشان از مواد پر انرژی همان شیشه بود. نمی‌فهمیدم دوستانم به زندگی‌ام حسادت می‌کنند،‌ ورزش می‌کردم، کار می‌کردم، ازدواج کرده بودم و آن قدر زیر پایم نشستند که به سراغ مواد رفتم و هرروز یک مواد جدید رو می‌کردند و من هم دیگر ضعیف شده بودم و توان و اراده نداشتم که ترک کنم. دفعه اول که مصرف کردم هیچ چیزی نخورده بودم و ۴۸ ساعت هم نه خوردم و نه خوابیدم. افتاده بودم در فاز نظافت و کار.

در چاپخانه سرکارگر بودم. وضعم بد نبود. اما شیشه نابودم کرد. همان سال هم زنم را ازدست دادم. سر زایمان پسرم، زنم نتوانست دوام بیاورد و فوت کرد. حالا باید دست تنها یک بچه نوزاد را هم بزرگ می‌کردم. برای این که شب‌ها بالای سر بچه بیدار بمانم، هی شیشه می‌کشیدم. دیگر سرکار هم نمی‌رفتم، حتی پول نداشتم برای پسرم شیر خشک و پوشک بخرم.

هرچه داشتم از جهیزیه زن مرحومم تا وسایل خانه را می‌فروختم و مواد می‌خریدم. حالا پسرم حدود چهار سالش بود. دیگر آه در بساط نداشتم. یک روز هم پسرم را به پدر و مادرم سپردم و خودم را سر به نیست کردم. یک مدت کارتن‌خواب بودم و در خیابان می‌خوابیدم. بعدش هم رفتم ظرف‌شو و نظافتچی در یک رستوران شدم که به من جای خواب هم دادند.

زمانی سرکارگر چاپخانه بودم و حالا کارم به ظرف‌شویی رسیده بود. شب‌ها آنجا باز هم مواد مصرف می‌کردم. مهدی درباره علت دستگیری و زندان آمدنش می‌گوید: سیروس ساقی مواد بود و من همیشه از او موادم را تهیه می‌کردم. یک روز که نزدیک رستوران ما بود مامورها او را تحت نظر داشتند، او هم بسته بزرگ موادی که همراهش بود را به من داد تا قایم کنم، عوضش گفت تا چند وقت به من مواد مجانی می‌دهد.

من هم خوش خیال و وابسته چند کیلو مواد را گرفتم و قایم کردم. غافل از این که تحت تعقیب بود و مامورها من را گرفتند و به جرم حمل مواد آن هم در حجم زیاد به زندان فرستاده شدم. در حال حاضر حدود چهار سال است که زندانی هستم و البته بد هم نیست مواد را بالاخره توانستم ترک کنم. اگرچه در زندان گفتند بگویم مواد برای من نبوده و خودم مصرف کننده هستم ولی نگفتم.

می‌خواهم آنقدر اینجا بمانم تا آدم بشوم. در زندان کار می‌کنم و برای پدرم می‌فرستم تا برای پسرم با حقوق اندک بازنشستگی‌اش پدری کند. یک بار به من مرخصی دادند و رفتم بیرون و پسرم را دیدم که حالا حدود ۱۰ساله است، حالا می‌فهمم اصلا پدری نکردم. می‌خواهم درخواست آزادی مشروط بدهم بلکه آن بیرون بتوانم باز برگردم سر شغل خودم و دوباره سرپا شوم. شیشه و مواد زندگی‌ام را از هم پاشید، حالا اسم مواد می‌آید می‌ترسم و دیگر نمی‌خواهم سمتش بروم.

کدخبر: ۳۱۴۱۶۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر