کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۲۵۸۷۷
تاریخ خبر:

یادداشت آرش خوشخو درباره عباس کیارستمی

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | یک ماه قبل از بستری شدنش او را در شهر کتاب دیده بودند. چالاک و سرحال. با قامتی راست و بدون اضافه وزن و با چهره و پوستی که کوچک‌ترین نشانه‌ای از گذر زمان آن هم برای مردی ۷۵ساله در خود نداشت. با همان تیپ مشهورش. با چالاکی از پله‌ها بالا و پایین می‌رفت و با طرفداران جوان خوش سیمایش شوخی‌های طعنه‌دار می‌کرد.

به نظر می‌رسید مرگ را به دورترین فاصله از خود تبعید کرده است. شاید می‌اندیشید به پاس این همه فیلم درباره مرگ و ارزش زیستن، می‌تواند در دایره حیات به یک استثنا بدل شود. مرد هنرمند بزرگ ایران. شاید بزرگ‌ترین هنرمند نیم قرن گذشته آسوده و آرام به افق زندگی‌اش می‌اندیشید. او که طی ۲۵سال گذشته‌اش،‌ مهم‌ترین فیلم‌ها را درباره مفهوم مرگ و زندگی ساخته بود و در مصاحبه‌هایش همواره گریزی به این داستان می‌زد. این که این همه تلاش برای خلق اثر هنری در مقابل عبور بی‌وقفه عمر،‌ارزش دارد؟‌

اکثر فیلم‌های دوران شهرتش پاسخی برای این مکاشفه سینماگر بزرگ ما بودند و تو فکر می‌کنی کسی که اینقدر به مرگ می‌اندیشد و گاه سرود پیروزی زندگی را سرخوشانه سر می‌دهد (زیر درختان زیتون، زندگی و دیگر هیچ ) و گاه در هیبتی خیام‌وار به این چرخش روزگار نظر می‌افکند (طعم گیلاس و باد ما را خواهد برد) و گاه دچار بهتی ممتد می‌شود (کپی برابر اصل ) این حق را دارد که خودش را کمی بیش از بقیه دور از دسترس مرگ بداند.

آن هم وقتی اینچنین در اوج سلامت جسمی و ذهنی هستی و فقط ۷۵سال داری و به افق چهره‌هایی مثل گلستان و موحد می‌اندیشی و نزدیکی به ۱۰۰سالگی آن هم در کمال پویایی ذهن و حافظه. شاید می‌اندیشید که در آن سال‌ها در نزدیکی ۱۰۰سالگی مثل مادربزرگ نوول زیبای من و اینگرید، از جادوگری عمر برای نوادگانش حرف بزند.

اما تقدیر خودش یک سناریوی کامل و غافلگیرکننده است. این که در مورد یک التهاب روده وسواس به خرج بدهی و به توصیه دوست بزرگواری،خودت به بیمارستان بروی و متوجه نزدیکی موعد عمل جراحی به ظاهر بی‌خطرت با تعطیلات عید نباشی و با خیالی آسوده و با همان خوشرویی همیشگی‌ات خودت را به دست جراح بسپاری و بعدش همه چیز به شکل کابوس واری ادامه پیدا کند.

تو بزرگ‌ترین هنرمند ایران هستی هرچند همیشه متواضع و در دسترس. تو دوست جولیت بینوش هستی و اسمت در تمام سفارتخانه‌های کشورهای اروپایی درایران،‌ بازکننده همه درهاست. تو کسی هستی که ژان لوک گدار بزرگ‌ترین هنرمند قرن بیستم نامیده و کسی هستی که جایزه‌ات را از دست کاترین دونوو گرفته‌ای. آن بالای بالا. آن هم در کمال هوش و درک و نکته سنجی‌ات. چرا باید مرگ به سراغ تو بیاید؟ آن هم در نمایشی اینچنین غریب و دور از ذهن؟

در کتاب مرشد و مارگریتا،شیطان در یک صبح بهاری و در میدانی در مرکز مسکو، در هیات مردی خارجی به سراغ برلیوز می‌رود و به او می‌گوید که او ساعتی دیگر خواهد مرد و چندان به فکر برنامه‌ریزی برای آینده خود نباشد.او تصویر کله برلیوز که قل می‌خورد و به زیر چرخ مترو می‌رود را برای او بازگو می‌کند. برلیوز برآشفته می‌شود . ابتدا او را مورد تمسخر قرار می‌دهد اما مرد ناشناس با لبخندی به او می‌گوید که امکان فرار از این تقدیر نیست چراکه:«دیگر تا الان آنوشکا روغن آفتابگردان را خریده و بر زمین هم ریخته»در صفحات بعدی معلوم می‌شود که روغن ریخته شده توسط زن گمنامی به نام آنوشکا چطور برلیوز هراسان را به سمت مرگ قطعی‌اش سوق خواهد داد.

این بخشی تکان‌دهنده از یکی از بهترین رمان‌هایی است که تا به حال نوشته شده است اما تقدیر در مورد مرد بی‌همتای سینمای ایران به همین شیوه بی‌رحمانه و غیرقابل برگشت کار کرد. عباس کیارستمی،‌سینماگر بزرگ ایران ‌در سن ۷۵سالگی در زنجیره‌ای از اتفاقات بحث برانگیز و مناقشه برانگیز زندگی را وداع گفت.

کدخبر: ۳۲۵۸۷۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر