یادداشت روزانه سردبیر/آیین از دست رفته پنجشنبه نیمه شب
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو| سهماه تابستان را در پیش داریم. اینجا برایتان از ۹۰ خاطره مینویسم. از آدمها، فیلمها، بازیها و… خاطرهها.
چگونه میشود اشتیاق، اضطراب و هیجان آغاز هر برنامه هنر هفتم را برای این نسل برای جوانهای این سالها توضیح داد. در دوران فلش و هارد اکسترنال و کیفیت ۴K چگونه میشود این احساس حقیقی را توضیح داد که هرپنجشنبه شب برای رسیدن زمان پخش برنامه هنر هفتم و حضور اکبر عالمی با آن ادبیات اطوکشیده و شیرینش لحظه شماری میکردیم؟ فکر میکنند در حال مبالغه هستیم و گرفتار نوستالژی شدهایم. نه. یک ضیافت همگانی بود که در یک ساعت معین صدها هزار بیننده منتظر اعلام نام فیلم از زبان عالمی بودند. و چه نامهای شگفتانگیزی داشتند: چه ساحل کوچک قشنگی، ساخته ایو آلگره؛ خاموشی دریا ساخته ژان پی یر ملویل، خاطره طولانی از دیوید هیمر، یک محکوم به مرگ میگریزد ازروبر برسون، بیلی باد از پیتر یوستینف، بازرس از جوزف ال مانکیه ویتس، مرد سوم از کارول رید، قتل از آلفرد هیچکاک، قاتل در شماره بیست و یک زندگی میکند از هانری ژرژ کلوزو، قاتلین پیرزن از الکساندر مکندریک، گوپی سرخ دست از ژاک بکر و… فیلمهای زیبایی که در نیمه شبهای پنجشنبه ما را با خود میبرد.
چه بسیاری از ما که در آن حجم فیلمهای کهنه و زیبای سیاه و سفید راه و رسم عاشق شدن و یا آدم شدن را ذره ذره یاد گرفتیم. از آن فیلمهای نجیب و گاه مهجور که سرنوشت، در آن شبها آنها را همنشین ما ساخته بود. هنر هفتم اولین برنامه سینمایی تلویزیون بود که به فیلم همچون یک اثر نفیس هنری نگاه میکرد. اولین برنامه سینمایی بود که ما به حرفهای منتقدان و مهمانان برنامه گوش میکردیم. چقدر از خسرو سینایی عصبانی بودیم وقتی مرد سوم را فیلمی بیش از حد بزرگ شده میخواند، برایمان مچگیریهای منطقی میکرد و از هالیوودی بودن آن میگفت (هنوز هم از یاد حرفهای سینایی در شب نقد مرد سوم تپش قلب پیدا میکنم )یا وقتی که کیانوش عیاری آمد و آنچنان عاشقانه درباره بیلی باد حرف زد… میبینید چه دلخوشیهای کوچک و دلنشینی داشتیم. فکر میکنید مبالغه میکنم؟فکر میکنید دچار نوستالژی شدهام؟نه. درباره یک اتفاق حقیقی حرف میزنم. پنجشنبهها، نیمه شب، شبکه اول و صدای اکبر عالمی با آن لهجه شیک و خاصش در معرفی فیلمها. این نوستالژی نیست. یادبود یک آیین است. آیین از دست رفته.