کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۰۲۰۴۹
تاریخ خبر:

داستان زندگی اردشیر زاهدی به‌قلم آرش خوشخو

آرش خوشخو| اردشیر زاهدی به شکل متناقضی با حکومت پهلوی پیوند خورده بود. پدرش رئیس شهربانی دولت رضاشاه بود و فرمانده کودتا علیه مصدق. وقتی فضل‌الله زاهدی دولت مصدق را سرنگون کرد اردشیر ۲۵ساله بود. از آن دسته تکنوکرات‌های جوانی که برای تحصیل به‌جای فرانسه و آلمان و انگلیس، راهی آمریکا شده بود. البته در دانشگاه یوتا که خب جزو دانشگاه‌های درجه یک آمریکا محسوب نمی‌شود. اما خب وقتی شاه در دوره آیزنهاور عازم آمریکا می‌شود، اردشیر که دانشجوی متوسط رشته مهندسی کشاورزی است، به‌عنوان نماینده محصلین ایرانی مقیم آمریکا به ملاقات محمدرضا می‌آید؛ در حالی‌که جوانی ۲۱ ساله بوده است. وقتی آمریکایی‌ها برای اجرای کمک‌های اصل چهار ترومن به ایران می‌آیند، اردشیر زاهدی هم در این ساختار اداری (بیش از ۱۰۰ آمریکایی در آن مشغول بودند) به کار گرفته می‌شود و واسطه‌ای می‌شود برای آنکه اصلاحات کشاورزی و دامداری در ایران با هدایت رئیس دانشگاه یوتا (همان دانشگاهی که زاهدی در آن تحصیل کرده بود) انجام شود. این جوان با اعتماد به‌نفس و بلندقد و خوش‌سیما که به سبک زندگی آمریکایی خو گرفته بود، در سال ۱۳۳۶ و در سن ۲۹ سالگی بالاخره تن به ازدواج داد. آن هم با دختر محمدرضا. شهناز. یادمان باشد این وصلت در دوره‌ای بود که پدرش سرلشکر زاهدی مورد غضب قرار گرفته بود و از نخست وزیری تا مقام نماینده ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل تنزل پیدا کرده بود. به نظر می‌رسید محمدرضا جدا از وجهه پدر، ‌به شکل ویژه‌ای از این جوان گستاخ و خوشگذران خوشش می‌آید. شهناز در زمان ازدواج ۱۶ ساله بود. مادرش فوزیه شاهزاده مصری و دایی‌اش ملک فاروق آخرین شاه مصر بودند. دختری که زیبایی را از مادر مصری‌اش به ارث برده بود، هرچند در دوران تصرف دربار به وسیله اقوام بختیاری ثریا، به چهره‌ای منزوی بدل شده بود. اردشیر با شهناز ازدواج می‌کند و طی هفت سال که این زندگی زناشویی به طول می‌انجامد، به رفیق خوشگذرانی‌های محمدرضا بدل می‌شود. به‌خصوص مابین سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۸ که محمدرضای مجرد،‌ دست و بال خود را برای معاشرت با زن‌ها باز می‌دید و گستاخی اردشیر و اعتماد به‌نفس او را مفید به‌حال خود. روایت است که شم بیدار اردشیر برای زنان جوان راه فرح را به دربار باز می‌کند. فرح کشف اردشیر زاهدی بود، هرچند خود زاهدی زیرکانه و در روایت‌های تاریخی سعی می‌کند سهمی از این ماجرا را به دوش همسرش شهناز بیاندازد که تقریبا همسن و سال فرح بوده و اینکه این شهناز بوده که برای سروسامان گرفتن زندگی پدرش بعد از رفع سایه ثریا و اقوامش، ‌فرح را می‌پسندد و به پدرش معرفی می‌کند. هرچه هست همه اتفاقات پس از دعوت فرح ۱۸ ساله به یک مهمانی در ویلای اردشیر آغاز می‌شود. اصلا بگذریم!

پس از ازدواج محمدرضا در آذر ۱۳۳۸، ‌اردشیر هم تصمیم می‌گیرد دوباره به آمریکا بازگردد. آن‌هم در منصب سفیر ایران در آمریکا. اما امینی که دوره‌ای سفیر ایران در آمریکا بوده، ‌ارتباط با واشنگتن را زمین بازی اختصاصی خود می‌دانست و مثل عموی مشهورهمسرش (احمد قوام) خود را در اندازه‌های یک استراتژیست سیاسی بی‌همتا در نظر می‌گرفت. پس دوست نداشت معتمد محمدرضا در واشنگتن، ا‌رتباطات او را دور بزند. اردشیر به ایران بازگردانده می‌شود و در یک ملاقات حضوری با علی امینی زبان گستاخ و فحاش خود را بی‌دریغ به سیاستمدار خودشیفته نشان می‌دهد. زاهدی در دوره علم به لندن می‌رود و در همین سال‌هاست که از شهناز جدا می‌شود. اما همان‌طور که مغضوب شدن پدرش ارتباط او را با محمدرضا تحت‌تاثیر قرار نداد، ‌طلاق گرفتن از شهناز هم این رابطه را مختل نکرد. تا آنجا که در سال ۱۳۴۵ این دیپلمات خوشگذران به مقام وزارت خارجه می‌رسد. در این سال‌ها و در سفرهای زمستانی محمدرضا به سوئیس او یکی از ملازمان است. در کنار علم و دکتر ایادی. روابط مستمر او با ستارگان سینما او را به چهره‌ای کلیدی برای ایام تعطیلات محمدرضا بدل ساخته بود اما به‌تدریج مشکلات با هویدا اوج می‌گیرد. صراحت لهجه اردشیر و انتقاد مستمرش از هویدا که چرا مسئولیت تصمیمات خود را نمی‌پذیرد و مدام از خود سلب مسئولیت می‌کند، منجر شد تا اردشیر زاهدی در سال ۱۳۵۰ از وزارت امور خارجه کناره‌گیری کند و به آمریکا برگردد. و این بار در گذر از چهل سالگی وقت بیشتری را برای معاشرت با مه‌رویان سینما صرف کند. در یکی از این داستان‌های هزار و یک‌شبی او با الیزابت تیلور مرتبط می‌شود و حتی پلی می‌شود برای سفر ۱۰روزه جنجالی مشهورترین ستاره روز سینمای جهان به ایران و بازدید از مناطق تاریخی و اگزوتیک خاص ایران. اردشیر زاهدی در پاییز سال ۵۷ پس از گرفتن پیام‌های متناقض از کارتر و برژینسکی به تهران می‌آید و هشت روز در تهران می‌ماند و تلاش می‌کند حلقه درهم شکسته معتمدین محمدرضا را سروسامانی بدهد. اما در غیاب اسدالله علم که مرده و نعمت نصیری مورد غضب قرار گرفته و اشرف پهلوی که اعتماد به نفس خودش را باخته و در دورانی که تیمسار خاتم هم مرده است،‌ کار او برای غلبه بر حلقه لیبرال‌های عموما فرانکوفیل اطراف فرح بسیار سخت است و در نهایت با اصرار سالیوان سفیر وقت آمریکا در ایران از تهران می‌رود.
اردشیر زاهدی در ۹۳ سالگی در لوزان سوئیس زندگی می‌کند.

کدخبر: ۴۰۲۰۴۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر