تکنگاری| کاش جرات داشتین یک متر جلوتر بیاین
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| چرا فکر میکنیم باید با حیوانات با لحن خردسالان حرف بزنیم و قربان صدقهشان برویم؟ خیلی وقتها اویی که «هاپو خوشگله» صدایش میکنیم در دنیای خودش پیر سگ باتجربه و خردمندی است. بهنظرم خیلی از جانورانی که روزانه با آنها روبهرو میشویم، از درون شباهتی به تصورات ما ندارند.
مثلاً گاوی که وسط طویله مشغول میانوعده خوردن است، با دیدن زنی که سطل در دست وارد میشود و کنارش روی چهارپایه مینشیند، پشت چشم نازک میکند و میگوید: «اَه. باز این اومد ما رو بدوشه. لعنت به این زندگی.»یا کروکدیل ۸ متریای که یک گوشه افسردهکننده پارک کروکدیلها پشت حصار و حفاظ خوابیده و با چشمهای نیمهباز و حالتی به پوچی رسیده به بازدیدکنندههای هیجانزدهاش نگاه میکند، دارد توی دلش میگوید: «کاش جرات داشتین یک متر جلوتر بیاین تا معنی واقعی هیجان رو بهتون نشون بدم عوضیها.»
به گمانم حیوانات خیلیوقتها به دنیای وارونهای فکر میکنند که در آن خودشان توی صف قصابی ایستادهاند و راسته و دنده انسان میخرند و بالای شومینه خانهشان، نیمتنه خشک شده پیرمردی با ریش پروفسوری را به دیوار کوبیدهاند و اسبهای جلیقهپوش سوار بر کالسکهای هستند که دو انسانِ خسته عرق کرده با پاهای تاولزده آن را میکشند و دور میدانی بزرگ و سرسبز میچرخند و اسبها خندهکنان سلفی میگیرند و فریاد میزنند: «تندتر برو اِنسون! تندتر.»
در این دنیای وارونه قوها و غازها و مرغها با موی انسان، کفپوشِ لانه میسازند و خرسهای آرتیستمسلک با پوست انسان کولهپشتی میدوزند و در جمعهبازار میفروشند. در این جمع تنها کسی که اعصابش از این همه تغییر و دگرگونی خرد است، گربهها هستند. گربههای چاق که حالا مجبورند روزی ۷، ۸ ساعت کار کنند، هر شب راس ساعت ده و ربع در توئیتری حیوانی غر میزنند که چرا خدمتکارهای خصوصی ما را گرفتید و بیشترشان را کبابِ سفرهای آخر هفته کردید. ما همان دنیای قبلی را میخواهیم؛ دنیایی که در آن سلطان بودیم و انسان، غلام حلقه به گوش وفادارمان. میو.