کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۲۰۹۳۸۴
تاریخ خبر:

چطور باید برای شوهری که دوستش داشتم، ماجرای آزارجنسی توسط مردهمسایه را تعریف می کردم؟

روزنامه خراسان نوشت:زن ۲۸ ساله در حالی که دستانش از شدت اضطراب می لرزید و تردید در افشای یک راز عجیب سراسر وجودش را فرا گرفته بود ناگهان بغض وحشتناک ۲۰ ساله اش ترکید و در میان های های گریه حرفهایش را با کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری مشهد در میان نهاد.
او گفت: سال ها قبل زمانی که هشت سال بیشتر نداشتم پدرم به خاطر جرمی که مرتکب شده بود به حکم قانون روانه زندان شد. از آن روز به بعد مادرم مجبور بود برای تامین هزینه های زندگی در بیرون از منزل کار کند. آن زمان وقتی از مدرسه به خانه باز می گشتم تنها در خانه می ماندم و هیچ همبازی نداشتم به همین دلیل مادرم از تنهایی من احساس نگرانی می کرد و برای آن که خیالش از طرف من راحت شود مرا به یکی از دوستانش می سپرد که مدت کوتاهی بود با او و همسرش آشنایی داشت وقتی مادرم سر کار می رفت مرا نیز راهی منزل آن زوج جوان می کرد که در همسایگی ما سکونت داشتند اما بدبختی و تباهی روزگار من از آن جایی آغاز شد که شوهر آن زن مردی هوسران بود و به دور از چشم همسرش مرا مورد آزار و اذیت قرار می داد.

او برای آن که کارهای کثیفش لو نرود مرا با تهدیدهای مختلف مانند بریدن گوش به شدت می ترساند تا چیزی به مادرم نگویم. از سوی دیگر روح و روانم به شدت آسیب دیده بود به طوری که وقتی در خانه با او تنها می شدم همه بدنم به لرزه می افتاد و از شدت ترس زبانم بند می آمد با وجود این نه تنها این راز را در سینه ام پنهان کردم بلکه از یادآوری آن نیز وحشت وجودم را فرامی گرفت و من هیچ گاه درباره این حوادث تلخ با کسی سخن نگفتم.

سال ها از این ماجرا گذشت و با آزادی پدرم از زندان از آن محله نقل مکان کردیم اما ترس از جنس مخالف هیچ وقت مرا رها نمی کرد تا این که «پرویز» به خواستگاری ام آمد. او جوانی با اخلاق، با وقار و زحمت کش بود. با آن که در دو راهی تردید برای ازدواج قرار داشتم اما با اصرارهای خانواده ام درحالی تصمیم به ازدواج با پرویز گرفتم که علاقه قلبی به او پیدا کرده بودم. اما صحنه های وحشت دوران کودکی رهایم نمی کرد و من از رفتارهای شخصی با همسرم دلهره داشتم تا جایی که رفتارهای نامتعارف من دیگر برای همسرم قابل تحمل نبود و همین موضوع به کشمکش های خانوادگی و درگیری و مشاجره انجامید. این اختلافات در حالی شدت می گرفت و پایه های زندگی ام را می لرزاند که من همچنان آن راز ۲۰ ساله را در سینه ام پنهان کرده بودم اما وقتی همسرم دیگر از من ناامید شد و تقاضای طلاق داد تصمیم گرفتم با کمک مشاور کلانتری و مراجعه به روان پزشک از شر این راز هولناک برای همیشه راحت شوم و به زندگی عاشقانه با همسرم ادامه بدهم.

شایان ذکر است، پرویز بعد از شنیدن ماجرای تلخ همسرش، بلافاصله دادخواست طلاق را پس گرفت تا برای رهایی روحی همسرش از حادثه ۲۰ سال قبل با کمک روان پزشک و مشاور اجتماعی در کنار او قرار گیرد.

کدخبر: ۲۰۹۳۸۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
  • amirtalebnezhad

    دم شوهره گرم

  • nashibay

    دمت گرم آقا پرویز

  • sha44

    درود به شرفت مرد

  • maryam.mohamadi

    به این اقا میگن مرد واقعی

  • melissa66

    آفرین به شوهرش. واقعا مرده

  • parii9495

    افرین به این مرد فهمیده که تو بدترین شرا یط روحی زنشو تنها نذاشت

  • mrs

    انسانیت انسان در مرد زندگی این خانم خلاص ه میشود

  • mili699

    خیلی مردی