بازنشر گفتوگوی جنجالی سردار احمدیمقدم در مورد پشت پرده حوادث سیاسی سال ۱۳۸۸
گفتوگوی مفصل احمدیمقدم با رمز عبور (که توسط فارس منتشر شده است)آن قدر خواندنی و پر از ارجاعات تاریخی بود که راغبمان کرد برخلاف مقتضیات حرفهای مرسوم بخشهایی از آن را بازنشر دهیم. البته با کاوه اشتهاردی نیز هماهنگیهای لازم انجام شد و اجازه او را نیز گرفتیم. مصاحبههای احمدیمقدم حتی همان موقع که فرمانده نیروی انتظامی بود خواندنی بودند. او ذاتا یک حس ژورنالیستی پنهان دارد که میداند چگونه کانون داغ اتفاقات را تشخیص دهد و برای مخاطبش تعریف کند…(این توان را عزتالله ضرغامی نیز در دورانی که از مدیریت سیما کنار رفته در پستهای اینستاگرامی خود به نمایش گذاشته است). احمدیمقدم ذاتا یک راوی است و مهمتر از آن میتواند و میگذارد که توانایی روایتش جاری شود. مثلا مقایسه کنید با علی لاریجانی که در تکمضرابهایش در مجلس نشان داده از چه حس طنزی برخوردار است اما عموما این حس طنز را در گفتارها و سخنرانیهای عبوس خود پنهان کرده است. او با حداقل محافظهکاری حرف میزند و برای همین مصاحبههایش اینگونه پر از ارجاعات تاریخی و سیاسی هستند که خودبهخود نوری بر بخشهای پنهان حوادث نیمهنامکشوف شخصیتهای سیاسی کشور میاندازد. نمیگوییم که روایت احمدیمقدم را باید بیچون و چرا پذیرفت اما هرچه هست در بحث تاریخ شفاهی این مصاحبه بلند احمدیمقدم میتواند کلید رمز کشف خیلی از ابهامات و ناگفتهها باشد. ما توانستیم تنها بخشهای مربوط به سال ۸۸ را در صفحه ۶ نقل کنیم اما در مصاحبه اصلی حرفهای فوقالعادهای درباره ماجرای ۱۸ تیر ۷۸ هم میتوانید پیدا کنید. در قسمتهایی که برایتان آوردهایم احمدیمقدم دیدگاهش را درباره شیوه مواجهه احمدینژاد با حوادث سال ۸۸، علت اقبال طبقه متوسط به میرحسین موسوی، دیدگاه نهچندان دوستانه لاریجانی و ناطق نوری به دولت احمدینژاد و تغییر رویه دولت دهم نسبت به دولت نهم و توجه ناگهانیاش به طبقه متوسط را شرح داده است. گزیده هایی از این گفتگوی طولانی را بخوانید:
***
سردار احمدی مقدم، فرمانده پیشین نیروی انتظامی در گفتوگویی مفصل با رمز عبور که خبرگزاری فارس آن را منتشرکرده، روایتی از پشت پرده اتفاقات سیاسی در کشور از دوم خرداد ۷۶ تا حوادث سال ۸۸ نقل کرده است.این گفتوگو حاوی اطلاعات جذاب و خواندنی است که در بیشتر موارد با تحلیلهای هفت صبح منطبق بوده است. بخشی از این مصاحبه جالب را که مربوط به اتفاقات سال ۸۸ است اینجا نقل میکنیم. خواندنش را از دست ندهید.
****
آقای احمدینژاد آدمی چالشی بود و حداقل دو جور شکاف درست کرده که یکیاش شکاف نخبه- توده بود. از اول هم اعتقادی به نخبگان خاص نداشت و بارها به من گفته بود اینها دو هزار نفرند که اگر بیرونشان کنیم، مشکلات نظام حل میشود. این کار را هم کرده بود و وزیر، معاون وزیر، استاندار و درشتها را عوض کرده بود و میگفت اینها فرسوده و پوسیدهاند و باید عوض شوند. بعد از سال ۸۸ و در دور دوم نگاهش عوض شد. دقیقاً خاطرم نیست چه سالی بود، ولی بعد از ۸۸ بود با او که صحبت میکردم، متوجه شدم خیلی تغییر کرده است. آن سالها به من میگفت آن دو هزار نفر را بریزیم بیرون یا بالای شهریها، دانشگاهیها و تریبوندارها همیشه از این حرفها میزنند باید ببینیم مردم چه میگویند، ولی از دور دوم به بعد میگفت رأی در روستا و شهرستان است، ولی آنکه اثر میگذارد و بوق و بلندگو دارد، در تهران است.
از او پرسیدم چرا شما اینقدر تغییر کرده و دنبال هنرپیشه یا فلانی راه افتادهای؟ چرا خطت را عوض کردی؟ گفت رأی را آنها میدهند، ولی کشور را اینها اداره میکنند و اداره کشور دست اینهاست. نمیتوانیم اینها را نادیده بگیریم باید این طرف را هم در نظر بگیریم. در واقع تغییر راهبردی داشت. میخواست این شکاف را ترمیم کند، ولی کسی این را از ایشان نمیپذیرفت و دیگر تمام شده بود.
دومین شکاف را با چپها داشت. همیشه تلاشش بر دوقطبی کردن بود. دوقطبی با چه کسانی؟ با همینها، با نماد هاشمی- خاتمی مخصوصاً هاشمی. مطرح کردن غارتگر، اشرافیت، اشرافیت سیاسی، فساد و… و بر این موضوع سوار شدن. روز اول فتنه ۸۸ با آقای مشایی رفت مسکو و برگشت… دوشنبه ۲۵ خرداد
روزی که برگشته بودند از ساعت شش در دفترش جلسه بود. رفتم دیدم هیچ کس نیامده است و فقط من بودم. بعد از من، آقای حسین طائب رسید. قبل از آمدن آقای طائب، ایشان گفت: «چه خبر؟» گفتم: «خیابان این جوری بود.» گفت: «خیلی خوب شد. دایره را تکان دادیم و اضافات و آشغالها رو آمد. با آنها برخورد کنید و همه را جمع کنید ببرید. بروید خاتمی و بقیه را دستگیر کنید و شر همه را کم کنید و بروید.» گفتم: «مرد حسابی! چه میگویی؟ میروی مصاحبه و سخنرانی میکنی و میگویی خس و خاشاک و آت و آشغال. الان همه به خیابانها ریختهاند و بحران است و نمیشود قضیه را به این سادگی جمع کرد و حالا میگویی بگیرید ببرید و تمام؟!» خیلی ناراحت و تند شدم و گفتم: «حالا اینها به کنار، برای چه میروی آنجا مشایی را با خودت میبری؟» پرسید: «چرا؟» گفتم: «علما نسبت به او موضع دارند و با این کارت انگشت در چشم علما میکنی. چرا حالا که او را میبری وسط این فتنه، جلوی دوربین میبریش که همه او را ببینند؟ باید الان اوضاع را آرام کنیم و داری برعکس عمل میکنی.» بعد از ما آقای طائب آمد و قدری آهنگ صدا و موضعم را تغییر دادم. زمینهها برای این شرایط فراهم بود. یکیاش
آزرده خاطری نخبگان و دیگر اینکه خارج به دلیل موضعگیریهای ایشان در برابر هولوکاست و… و پس زده شدن جریان شبه لیبرال و لیبرال در کشور ناراضی بود. طبیعتاً حتی اگر اصلاحطلبها را مطلوب خودش نداند، بین بد و بدتر آنها را انتخاب میکند. آنچه گفتم، زمینههای اجتماعی در سطح نخبگان بود نه جامعه.
****
مجموعه قرائن حاکی از آن بود که عزم جدی دارند احمدینژاد را برای دور دوم تحمل نکنند. کاندیدایشان خاتمی بود که فکر میکردند محبوبیت دارد، اما به نظر من همان هم جنگ زرگری بود، چون محبوبیت میرحسین بیشتر از خاتمی است. یعنی خاتمی میتوانست تمام آدمهایش را پشت میرحسین بیاورد و میرحسین قدرت داشت در جناح احمدینژاد یک برش بزند، ولی خاتمی چنین قدرتی را نداشت. شک نکنید صد درصد اگر خاتمی میآمد، رأی کمتری میآورد. اگر این ۱۳ میلیون رأی آورد، او ۷-۶ میلیون بیشتر نمیآورد، چون خیلی از کسانی که مخالف خاتمی بودند، موافق میرحسین بودند، مثلاً آقای ناطق نوری هیچ وقت سمت خاتمی نمیرفت، ولی طرف میرحسین میرفت، نه تنها او خیلیهای دیگر مثل مؤتلفهایها و علما و مراجع هم اینگونه بودند که با خاتمی نمیرفتند، ولی با میرحسین موسوی به دلیل پیشینه ذهنی که از او داشتند، میرفتند…عقاید سوسیالیستی داشت و نخستوزیر امام بود و هر چه که بود، پیشینه بدی نبود و در ذهن مردم جایگاه بدی نداشت. در مورد میرحسین همه میتوانستند همه داشتههای خاتمی را بیاورند و حتی قدری هم بیشتر، اما یک جنگ زرگری راه انداختند که چون تو آمدی من رفتم، ببخشید و از
این حرفها. منتهی با اتاق فکری که هاشمی، خاتمی، سید حسن خمینی و آقای ناطق نوری درست کرده بودند، معلوم بود و از مدتها قبل با هم در مجمع تشخیص مصلحت نظام جلسه میگذاشتند و داشتند آش را میپختند! ….
****
احمدینژاد خودش را از پیش برنده میدانست. حتی به من گفته بود تلاش کنید خاتمی به میدان بیاید و یک بار برای همیشه پروندهاش جمع شود و برود پی کارش. نظرش این بود که آنها باید یک بار شکست بخورند، تمام شوند و بروند. گفتم آقای احمدینژاد انتخابات پیش رویمان پر چالش است. اول اینها را رقیب نمیدانست و باور نداشت. وقتی موسوی شروع به سفر به استانهای مختلف کرد.کمکم که همه ریختند و پشتش را گرم کردند، اوایل خرداد احمدینژاد دید کرج ۴۰-۳۰ هزار نفر جمع شدند. آنها هم نمایشی درست کرده بودند که رفتیم آدمش را هم گرفتیم که با فندک سیمهای برق را سوزاند تا برق ورزشگاه قطع شود. از قبل بلندگوی دستی را آماده کرده بودند و مظلومنمایی کردند. آقای احمدینژاد دید قضیه دارد اوج میگیرد و خودش هیچ کاری نکرده است. مثل سال ۸۴ اگر یادتان باشد، آقای هاشمی ۱۰ روز مانده به انتخابات شروع کرد و روزی دو سه تا استان را میرفت، از ارومیه به اصفهان و از اصفهان به استان دیگر. احساس کرد دارد قافیه را میبازد. سفر اصفهان جو را برگرداند و در مشهد با استقبال عظیم چند ساعته جو شکسته شد. احمدینژاد اصلاً جدی نگرفته بود و فکر میکرد نیاز به کاری ندارد و مثل انتخابات ۸۰ خاتمی که مصاحبهای کرد و اشکی ریخت. فکر میکرد اگر او هم چنین کاری کند، کفایت میکند، ولی احساس کرد موج خیلی قویتر از این حرفهاست.
****
جلوتر که آمدیم در سال ۸۸ ستادهای مختلفی راه انداختند مثل ستاد صیانت از آرا. در خبرگان سال ۸۵ مهدی هاشمی ستاد صیانت از آرا را برای آقای هاشمی در تهران طراحی کرد. مهدی هاشمی و خود آقای هاشمی به من هم زنگ زدند که میخواهیم مراقبت کنیم رأیهایمان مخدوش نشوند. گفتم هر کاری میخواهید بکنید. بچههای ما در فیروزکوه و یک جای دیگر نفراتشان را گرفته بودند که همان موقع گفتم آزادشان کنند. اتفاقاً آقای هاشمی در انتخابات خبرگان در حوزه تهران همان رأیای را آورد که در انتخابات ۸۴ آورده بود. منتهی چون بقیه کاندیداهای خبرگان رأی پایینی داشتند، یکدفعه ایشان خوف کرد! همان رأی قبلی بود و فرق زیادی نداشت. آنها این تجربه را داشتند و دو وزیر کشور سابق لاری و محتشمی را با طراحی نرمافزاری به کار گرفتند.
خودشان یک سیستم انتخابات موازی با شورای نگهبان، با استفاده از نرمافزار، کامپیوتر، پیامک و نیروی انسانی داشتند و افراد از صبح میرفتند و برآوردها را پیامک میکردند و در سیستم مونیتور میشد که کجای کشور چه خبر است، دیدیم اینها وارد این فازها شدند و تقریباً هم موضعشان از قبل معلوم است که یا برندهایم یا تقلب شده است. از قبل روشن بود اینها دو سناریو دارند. به هر صورت آنچه برای خودشان هدفگیری کرده بودند، پیروزی قطعی در انتخابات بود، چه با قانون و چه با زور. این قضیه برای ما مسلم بود، برای ما قدری ابعاد مسأله و اینکه چقدر طول میکشد و چه وسعتی پیدا میکند مبهم بود.
البته باید به نقطه ضعفمان اذعان کنم. خرداد ۸۲ و بسیج رسانههای لسآنجلسی خاطرتان هست که شبکههای ایرانی عملیات را هدایت میکردند و اتاق جنگ راه میانداختند؟ کم کم این استراتژی کنار رفت و سوخت. در سال ۸۸، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک، توئیتر و اسکایپ (Skype) که بعداً آمد، نقش مهمی داشتند. اصلاً در نظام امثال فیسبوک و توئیتر را نشنیده بودیم و در این باره توجیه نبودیم که اینها چگونه جمع میشوند؟
در زمان انقلاب ۲۰ نفر بودیم میرفتیم و در پیادهروها میایستادیم و هر چه پلیس میگفت، ساندویچ یا روزنامه میخریدیم یا بلیت اتوبوس میگرفتیم و در صف اتوبوس میایستادیم. دور و بر میپلکیدیم و کم کم که جمع میشدند، یکی میگفت «بگو مرگ بر شاه» همه با هم میگفتند و آن ۲۰-۱۰ نفر هم میگذاشتند میرفتند. تاکتیک سال ۷۸ این بود، ولی سال ۸۸ میدیدیم آدمی جمع نمیشود و همه با هم مثل یک موج میآیند. سؤال این بود چگونه همه یکجا میآمدند؟ هر چه تلاش میکردی آدرس قلابی بدهی، کسی آدرس قلابی را نمیرفت. وقتی آدرس فرعی میدادی، میرفتی میدیدی این جنگ روانی اثری ندارد. نشان میداد شبکه مطمئنتری دارند که پیام از آن شبکه میآید. وقتی با پیامک پیام میدادیم عدهای منحرف میشدند، ولی اغلب منحرف نمیشدند. از فضای مجازی غافل بودیم و نمیتوانستیم وسعت کار را پیشبینی کنیم. فکر نمیکردیم مهدی هاشمی اتاق عملیات تخریب درست کند. به نظر ما تخریبهای سال ۷۸ به دلیل بیهنجاریها بود نه طراحیها، ولی در سال ۸۸ طراحی و برنامهریزیشده بود.
****
البته تصور ما انقلاب رنگین بود، چون در چند کشور دیگر مثل اوکراین، قرقیزستان، گرجستان و… اتفاق افتاده بود و روشها خیلی ناشناخته نبود. ما هم داشتیم همان الگوها و روشها را پیگیری میکردیم. یکی از کارهایی که در نیروی انتظامی بخوبی از پس آن برآمدیم، توجیه افکار پلیس و سازماندهی خوب نیروی انتظامی بود.
****
قدری که فتنه خوابید، به لبنان رفتم. سید حسن نصرالله گفت بیا شورای ما را توجیه کن. به آنها گفتم اجتمعوا فلان و فلان و فلان… الاساس ان لا یکون احمدینژاد. محور این بود که احمدینژاد نباشد. ولایت فقیه و… در اولویتهای بعدی و لا احمدینژادی محور وحدت بود. نمیتوانیم بگوییم آقای ناطق نوری، هاشمی، سید حسن، خاتمی، مهدی هاشمی و آرمین در همه چیز شبیه هم بودند. محور وحدتشان این بود که احمدینژاد نباشد. کی باشد؟ هر کسی جز احمدینژاد، لذا باید کسی را میآوردند که بیشترین اثر را داشته باشد. به نظر من اینکه میگویند میرحسین طرح ما را به هم ریخت، درست نیست. ظرفیتهای آنها از میرحسین کمتر بود.
میرحسین ظرفیت را توانافزایی کرد. بعداً در صحنه نشان داد اگر خاتمی بود، اینقدری که میرحسین دریدگی کرد، جرأت نمیکرد. کروبی هم دریدگی کرد و البته در بازی اینها نبود و بازی به همزن بود و از او استفاده کردند و دیدند خوب شلوغ میکند، گفتند بگذار شلوغ کند، اگر او را گرفتند هم مهم نیست. با کروبی میانه چندانی نداشتند و در واقع طرح خرابکن و بازی به همزن بود. آقای خاتمی هم نشان داد و در جریان فتنه نه در اجتماع اینها ظاهر شد و نه یک بار سبز را به کار برد، خودش را زود کنار کشید و به حاشیه رفت. اگر ایشان آن موقع بود، مطمئن باشید مثل موسوی مصاحبه نمیکرد.
****
غفلت ما از این نقطه بود، یعنی تخریب امنیتی، آتش زدن و بسیج کردن اراذل و اوباش. این اقدامات با محوریت دفتر هیأت امنا در دانشگاه آزاد و پولهای دانشگاه آزاد انجام میشد. البته نقشش فقط در آنجا نبود. سه گروه بودند، یکی استراتژیستها که دفتر آقای هاشمی بودند، دومی ستاد نیاوران که عمدتاً سیاسیها مثل تاجزاده، آرمین، بهزاد نبوی و… بودند که جلساتشان همیشه با حضور مهدی هاشمی بود و سومی ستاد دانشگاه آزاد و مال تخریب و میدانیها بود.
مجمع روحانیون و مانند اینها حرف میزدند و اغلب بیانیههایشان را مجید انصاری مینوشت و خودش به اسم آنها میداد و عملاً مجمعی هم در کار نبود و خیلی وقتها تشکیل هم نمیشد و امضا هم نمیکردند، ولی امضایشان بیرون میآمد. از مجمع روحانیون بیشتر به عنوان بلندگو برای اعلام مواضع استفاده میشد، ولی هدایت میدانی دست آنها نبود. عمدتاً دست عناصر سازمان مجاهدین انقلاب بود. تا عاشورای ۸۸ آرمین و بقیه هدایت اوضاع را به دست داشتند وقتی اینها را گرفتند، پاشید.
جاهایی که به میرحسین رأی داده عمدتاً به احمدینژاد رأی نداده بودند و قطبی بود. طرف میبیند ۹۰-۸۰ درصد به میرحسین رأی دادهاند، ولی احمدینژاد از صندوق در آمده است. نمیداند کهنوج، شاه عبدالعظیم، کهریزک و قرچک هم داریم و همه جا شمیران نیست. برای اینها باورپذیر بود.
آن موقع اصطلاح «انقلاب بلوار کشاورز به بالا» را داشتم. واقعاً اینجوری بود که تظاهرات که میرفتید ۹۸-۹۷ درصد از بالا بودند و بعد از تظاهرات میرفتند بالا و فقط دو سه درصدی از پایین میآمدند. طبیعی بود و اینها باور کرده بودند. میرحسین در تهران ۲ میلیون رأی آورده بود. آن موقع میگفتند دو سه میلیون نفر- که بیخود میگفتند- برآورد ما از جمعیتی که روز بیست و پنجم خرداد آمده بودند ۵۰۰-۳۰۰ هزار نفر بود. طبیعتاً آنها باور کرده بودند تقلب شده است. دو میلیون نفر هم که بیایند خیلی نیست و همه هم میگویند رأی من کجاست؟ میزانی که روز بیست و سوم آمدند، جمعیت عمومی بود و همه نوع طیف و دستهها در آن بود.
****
یادم هست آقایان توکلی و لاریجانی که البته آقای توکلی اظهار نمیکرد، ولی آقای لاریجانی رفتارهای شائبهآفرین داشت، مثلاً اجازه بدهید بروند فلان جا سخنرانی کنند یا چه اشکالی دارد در استادیوم آزادی جمع شوند؟ نمیخواهم بگویم چه کسانی گفتهاند، استدلالشان این بود که بد چیزی هم نشد. اگر این انتخابات ابطال شود، میرحسین به دلیل فتنهآفرینیاش و احمدینژاد به خاطر رفتارهای سوءاش رد صلاحیت میشوند و هر کس رئیسجمهوری شود، به نفع مملکت خواهد بود. از بین چه کسانی؟ سایر کاندیداهایی که باقی میمانند. کروبی، میرحسین و احمدینژاد رد صلاحیت میشوند و این سه را اوت کنیم و رئیسجمهوری از بین باقیماندهها انتخاب میشود. گفتیم این چه حرفی است که میزنید؟! مگر چنین چیزی ممکن است؟
بعضی از دوستان خودی که با آن طرف هم نبودند، فکر میکردند الان فرصت خوبی است که از شر احمدینژاد و بقیه با هم خلاص شوند. دعوای دوستانمان در مجلس با آقای لاریجانی از همین نقطه است، چون آقای لاریجانی با هر دو طرف موضع داشت. رفتار ناصوابی است که ایشان را به آن سمت هل بدهند، مثل کاری که احمدینژاد با آقای ناطق نوری کرد و او را به آن سمت هل داد. از این هل دادنها کسی نفعی نمیبرد. با صحبت آقا، تکلیف امثال آقایان لاریجانی، توکلی و…- که ضد احمدینژاد بودند- روشن شد. آن طرف هم خیالش راحت شد که احمدینژاد هست. از اینجا دنبال این بود مشروعیت نظام را به چالش بکشد که این رفتار ضدانقلابی است.