تجربه متفاوت نویسنده هفت صبح از مراحل دریافت وام ازدواج
صدرا بکتاش- چیزهایی که درباره وام ازدواج و سختیهایش شنیدهاید مزخرف هستند. اگر اوضاع پرداخت این وام تا این اندازه سخت و طاقتفرساست پس چطور امکان دارد من و همسرم با تمام کم طاقتی و بیحوصلگی در انجام امور بانکی تنها یک هفته پس از تسلیم مدارکمان به مسئول باجه اعتبارات بانک، واممان را درسته تحویل بگریم؟ میدانم میخواهید پای شانس را وسط بکشید اما خودمان اینطور فکر نمیکنیم.
ماجرا هفت ماه بعد از تاریخ وقوع عقد شروع شد؛ وقتی در یک میهمانی خانوادگی، عمویم پرسید وام ازدواجمان را گرفتهایم یا نه. بلافاصله چشمهای زیادی به سمت ما چرخید. همه میخواستند بدانند چه سختیهایی کشیدهایم. جوابمان اما کاملا غیرمنتظره بود. ما اصلا برای گرفتن وام اقدام نکرده بودیم. برای همهشان توضیح دادم که اوضاعمان به شکلی است که ۲۰ میلیون تومان پول نمیتواند جایی در برنامههای اقتصادی خانواده کوچک و جدیدمان داشته باشد. بلافاصله مخالفتها شروع شد. آن وسط یکی گفت اگر خودمان به این پول نیاز نداریم، آن را برای یک شخص مورد اطمینان که پرداخت اقساط را تضمین میکند بگیریم. این فرد خیلی زود در همان جمع پیدا شد. او پیشنهاد داد وام را بگیریم و کل پول را به او بدهیم تا در عوض بابت هر کدام از وامها یک میلیون تومان به خودمان بدهد.
با هر زحمتی بود بحث را خاتمه دادیم اما صبح فردا وقتی سرگرم کارهایم بودم همسرم تماس گرفت و گفت فکر میکند باید پیشنهاد مطرح شده در میهمانی خانوادگی را جدی بگیریم. به او گفتم حوصله سر و کله زدن با سامانه پرداخت وام را ندارم چون به نظرم زیادی پیچیده است. از شلوغی ترسناک باجه بانکها مثال آوردم و گفتم اصلا دوست ندارم برای ۱۰ میلیون تومان پول مجبور شوم در چنین ازدحام جمعیتی بمانم. بعد گفتم ترجیح میدهم در وقت مناسبتری درباره ماجرا حرف بزنیم.
نیم ساعت بعد با شنیدن صدای پیامک توجهم به گوشی موبایلم جلب شد. همسرم دو عدد ۱۰ رقمی ارسال کرده بود که در حقیقت کد رهگیری سامانه ثبتنام وام ازدواج به حساب میآمدند. بلافاصله شمارهاش را گرفتم تا بفهمم چطور توانسته از عهده انجام این کار سخت و طاقتفرسا بربیاید. برخلاف انتظارم گفت اتفاقا کار آسانی بوده که در زمانی کوتاه انجام شده است. برای اینکه کم نیاورده باشم، گفتم مهم مراحل بعدی کار است و قطعا آنجا تلافی میکنند.
اگر بخواهم صادق باشم، باید اعتراف کنم که هر دوی ما از بانک متنفریم. حتی کارت بانکی که هر ماه حقوقممان به آن واریز میشود و با آن خریدهایمان را انجام میدهیم توسط واحد منابع انسانی محل کارمان گرفته شده است. اگر مجبورم کنید برای مردن یک راه را انتخاب کنم، پرت شدن از کوه، خوردن زهر، برق گرفتگی و تکه تکه شدن توسط تمساحها را بالاتر از رفتن به بانک میگذارم.
بیشتر مردم از خبرنگار اقتصادی یک روزنامه توقع دارند موقع انتخاب بانک پرداخت کننده وام ازدواج حداقل یک سری تحقیق انجام دهد و بفهمد بر اساس آمارهای بانک مرکزی کدام بانک سریعتر و راحتتر وام میدهد. ولی باور کنید من نه تنها هیچ کدام از این کارها را انجام ندادم بلکه فرمول همسرم برای انتخاب بانک عامل خیلی خیلی ساده بود؛ بانک سر کوچهمان!
یک هفته بعد از همان بانک سر کوچه تماس گرفتند و گفتند باید فردا یکی سری مدارک را برایشان ببریم. همهشان ساده بودند؛ چیزهایی مثل مدارک شناسایی، شناسنامه، عقدنامه و کارت ملی. حتی اگر برخلاف انتظارمان شعبه کاملا خلوت نبود، باز هم باجه اعتبارات با بقیه باجهها فرق داشت. کارمند خوش اخلاق بانک کد ملیهایمان را وارد سیستم کرد، لبخندی زد و پرسید تا به حال از بانک وام نگرفتهایم؟ به او اطمینان دادم تا به حال پایمان به دو جا باز نشده؛ یکی کلانتری و دیگر بانک.
۱۰ دقیقه بعد کارش را تمام کرد و مدارک را تحویلمان داد. گفت باید یک هفته صبر کنیم تا اطلاعات تایید شود. یک هفته به سرعت گذشت و آقای سالاری در تماس بعدی گفت فردا میتوانیم همراه ضامنها به شعبه مراجعه کنیم اما توصیه کرد برای اینکه کار کمتر زمان ببرد و ضامنها علاف نشوند، کار را در دو روز متوالی انجام دهیم. این مرحله هم حدود ۲۰ دقیقه طول کشید. در روز دوم که باید مدارک ضامن خودم را به بانک میبردم، کارمند بخش اعتبارات با لبی خندان مدارک دو کارت بانکی را تحویلمان داد و گفت تمام!
باورکردنی نبود، با تعجب پرسیدم تمام؟ حرفم را تایید کرد و گفت ظرف یک تا سه روز پول به حسابمان واریز میشود. پیروزمندانه لبخند زدم و رو به همسرم گفتم دیدی همهش کلک بود! وقتی به خانه رسیدیم کارت را به گوشهای انداختم و از همسرم خواستم برای مدتی میهمانی نگیریم.
فردا ظهر در حالی که هنوز ۲۴ ساعت کامل نشده بود، گوشی موبایلم صدا داد. پیامک بانک بود که اعلام میکرد مبلغ ۱۰ میلیون تومان پول به حسابم ریخته شده است. سریع با همسرم تماس گرفتم اما او قبل از من پیامک بانک را گرفته بود.